خورشید بسی خاک‌نشین شد به هوایت

خورشید بسی خاک‌نشین شد به هوایت روزی نتوانست که بوسد کف پایت فریاد که جانم به لب آمد ز تحیر حرفی نشنیدم ز لب روح‌فزایت…

ادامه مطلب

چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی

چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی چراغ هر کسی را بخت می افروزد از جایی اگر رسوایی مجنون ز من بیش است…

ادامه مطلب

جفاکار است و خونریز آن بت بی‌درد می‌دانم

جفاکار است و خونریز آن بت بی‌درد می‌دانم ز رنگ کار او با من چه خواهد کرد می‌دانم چه حاجت شرح بیداد زلیخا پرسم از…

ادامه مطلب

تا خط سبز تو پیدا شده بر عارض آل

تا خط سبز تو پیدا شده بر عارض آل عارضت ماه تمامیست میان دو هلال بس که دارد مه من شدت الفت برقیب بی رقیبش…

ادامه مطلب

بود درد دل از سودای عشقت حاصل عاشق

بود درد دل از سودای عشقت حاصل عاشق چه حاصل چون نه آگاه از درد دل عاشق ترا از میل عاشق هر زمان صد احتراز…

ادامه مطلب

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من مرا شب گشت از غم چند شب را زنده دارم من مقیم گوشهٔ…

ادامه مطلب

بدیده سرمه از خاک راه یار می خواهم

بدیده سرمه از خاک راه یار می خواهم ولی آنرا نهان از دیده اغیار می خواهم چه لطفیست این که بیداد خود از من کم…

ادامه مطلب

با هر که غیرتست نگاهی نکرده ایم

با هر که غیرتست نگاهی نکرده ایم ما را چه می کشی چو گناهی نکرده ایم تا شعله برون نشود ز آتش درون هرگز ز…

ادامه مطلب

ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما

ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما بی ذکر تو مباد زبان در دهان ما از سکه سعادت توفیق فیض تست رایج بهر معامله…

ادامه مطلب

اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او

اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او وگر شد کوهکن هم من کمر بستم به کار او نمی خواهم که میرد در رهت اغیار می…

ادامه مطلب