غزلیات – صائب تبریزی
از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد
از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد آیینه گرفته کدورت نمی کشد خار شکسته بر سر دیوار قد کشید نخل امید ماست که قامت نمی…
سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد
سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد سفر آینه را رو به قفا خواهی کرد گر بدانی که چه مشتاق به آغوش توام…
از نگاه خیره چشم یار می گردد گران
از نگاه خیره چشم یار می گردد گران از عیادت دایم این بیمار می گردد گران سر سبک چون شد ز می، دستار می گردد…
سوخته جانم غم وسیله ندارم
سوخته جانم غم وسیله ندارم داغ دل لاله ام فتیله ندارم همت مجنون من بلند فتاده است سنگ توقع ازین قبیله ندارم آینه آب پشت…
از نان و آب نیست بقا و ثبات ما
از نان و آب نیست بقا و ثبات ما باشد ز درد و داغ محبت حیات ما یارب نصیب سوخته جانان عشق کن ته جرعه…
سمندر داغها از آتش رخسار او دارد
سمندر داغها از آتش رخسار او دارد کجا یاقوت تاب گرمی بازار او دارد نه تنها نقطه خاک است چون ناقوس ازو نالان که چرخ…
از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد
از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت…
سری را که بالین شود آستانش
سری را که بالین شود آستانش بود بخت بیدار خواب گرانش فتاده است کارم به خونریز طفلی که گلگون شود اسب نی زیر رانش رسانده…
از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش کرم و بخل ز…
سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست
سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست ناله ام نگذاشت در گلشن گریبانی درست گر چه دایم در شکستم بود چشم شور خلق شور من…
از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است لنگر کشتی ما بال وپر طوفان است سادگی بین که همان فکر اقامت داریم گر چه گوی سر…
سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد
سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمی سازد شراب تند ما با شیشه و ساغر نمی سازد نمی دانم به خونریز که شد آلوده…
از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟
از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟ از شکست خم چرا غم ای فلاطون می خوری؟ در قفس روزی ز بیرون می خورد مرغ…
سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی
سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی گرد خاکستر نگیرد اخگر دیوانگی می زند پر در فضای لامکان با آن که هست زیر سنگ کودکان…
از غم گم کرده راهان فارغ است
از غم گم کرده راهان فارغ است هر که صائب شد به منزل ناپدید شش جهت راه است ومنزل ناپدید دشت هموارست ومحمل ناپدید ز…
سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا
سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا جمع کردم پای در دامن، پناهی شد مرا در گذار سیل بودم، داشتم تا خانه ای از…
از صفای دل نباشد حاصلی درویش را
از صفای دل نباشد حاصلی درویش را نان به خون تر می شود صبح صداقت کیش را نیست غیر از بستن چشم و لب و…
سخن طراز چرا مهر برزبان نکند
سخن طراز چرا مهر برزبان نکند نمی شودکه قلم از سخن زیان نکند سفر به از سفر بیخودی نمی باشد به مصرهر که ز کنعان…
از ششدر جهات، امید نجات نیست
از ششدر جهات، امید نجات نیست دربند روزگار، نجات از جهات نیست طفلان مهد خاک ز شیرند بی نصیب این گاهواره گویی از این امهات…
سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را
سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را دل چو نی سوراخ گردد دیده بان ناله را در خزان طی کرد بلبل داستان ناله را نیست چون…
از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت
از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت با دهان خشک ازین ظلمت سکندر بازگشت دید رخسار تو، از آتش سمندر بازگشت طوطی از گفتار شیرینت ز…
سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد
سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد سفر چو قطره به دریا نمی تواند کرد ز بس که منفعل از کرده های خویشتن است فلک…
از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟
از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را تا نگردد آب دل از ناله…
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور می شود سیراب خضر از آب حیوان غم مخور بر سر انصاف خواهد آمد آن چشم…
از زهر چشم، چشم من زار بسته ای
از زهر چشم، چشم من زار بسته ای راه عیادت از چه به بیمار بسته ای؟ راه هزار قافله دل می زند به مکر از…
ساقی محجوب می باید شراب عشق را
ساقی محجوب می باید شراب عشق را آتش هموار می باید کباب عشق را در حریم ما ندارد شمع بی فانوس راه شاهد بی پرده…
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش آنجا…
ساغر پر می علاج جان محزون می کند
ساغر پر می علاج جان محزون می کند گرد پاک از چهره سیلاب جیحون می کند دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست دختر…
از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود
از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود از گوش نگذرد سخنی کز زبان بود بی برگی آرمیدگی دل دهد ثمر خواب بهار باغ…
زین درد بی شمار که دل را نصیب شد
زین درد بی شمار که دل را نصیب شد خواهد زراه تجربه آخرطبیب شد نتوان نگاه داشت به زنجیر در بهشت چشمی که آشنا به…
از دست رود خامه چو نام تو نویسند
از دست رود خامه چو نام تو نویسند پرواز کند دل چو پیام تو نویسند حرزی که بردزنگ ز آیینه دلها از روی خط غالیه…
زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو
زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو دو عالم یک گریبان چاک از سودای عشق تو ز شرم ناکسی چون اشک می غلطد…
از خموشی دل روشن گهران آب خورد
از خموشی دل روشن گهران آب خورد کوزه سر بسته چو گردید می ناب خورد گرد غربت ز رخش بحر کند پاک آخر هر که…
زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است…
از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک
از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک بحر سراب را چه بود جز سحاب خشک ؟ در زهد من نهفته بود رغبت شراب چون نغمه…
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمین گیر از آرمیدن من شکوه دانه من تا به آسمان چه کند دو نیم…
از حسن تو جیب خاک پر ماه است
از حسن تو جیب خاک پر ماه است یوسف ز خجالت تو در چاه است خالی که ز گردن تو می تابد همچشم ستاره سحرگاه…
زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟
زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟ بی خطا افتاده خود را چرا سر می برد؟ هر نفس غم پاره ای از جسم لاغر…
از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت
از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت کز زبان چرب، تشریف شکر بادام یافت تنگدستی مایه امیدواری شد مرا بهله با دست تهی تا…
کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون
کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون عیسی آن شیری که از پستان مریم خورده است در گرانان نشتر آزار را تأثیر نیست ورنه…
از تن خاکی دل صد پاره می آید برون
از تن خاکی دل صد پاره می آید برون این شرر آخر ز سنگ خاره می آید برون نیست از بخت سیه دلهای روشن را…
کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار
کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار تابه عقبی نرسی دامن دنیا مگذار خود حسابی خط پاکی است ز دیوان حساب آنچه امروز توان کرد…
از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد
از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد منع بیطاقتی قبله نما نتوان کرد نتوان آب گرفت از جگر تشنه تیغ دل ز…
قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است
قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است روزی بلبل ز فریاد و فغان آوازه ای است هر گلی را نوبهاری هست در باغ…
از بساط فلک آن سوی بود بازی ما
از بساط فلک آن سوی بود بازی ما شش جهت کیست به ششدر فکند بازی ما؟ ما حریفان کهنسال جهان ازلیم طفل شش روزه عالم…
قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن
قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن بیا در سینه من بر مجنون را تماشا کن اگر تاب تماشای دل پر خون…
از بس ز خون ما شده گلگون عقیق تو
از بس ز خون ما شده گلگون عقیق تو در ساغر سهیل کند خون عقیق تو می برد اگر عقیق ازین پیش تشنگی سازد به…
فیضی که سهیل به خاک یمن رسد
فیضی که سهیل به خاک یمن رسد از دیدن عقیق لب او به من رسد از عطسه غزال شود دشت لاله گون گر بوی زلف…
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند…
فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست در سر کویی که من بر اطلس خون می…