رخ برفروز و خون دلم را روانه ساز

رخ برفروز و خون دلم را روانه ساز
آتش بخرمنم زن و مستی بهانه ساز
این قطره ها که در جگرم تازه شد گره
از عشق، خوشه خوشه کن و دانه دانه ساز
هر تیر غمزه یی که ز مژگان روان کنی
اول دل شکسته ی ما را نشانه ساز
بس نازکست توسنت ای نازنین سوار
از رشته های جان منش تازیانه ساز
جانها گره ز غیرت شمشاد کرد دل
مشاطه را که گفت کزین چوب شانه ساز
شاید که پرتوی دهد ای مطرب صبوح
سوز دلم ترانه ی بزم شبانه ساز
بیخوابیم بکشت خدا را فسانه یی
زان چشم جاودانه و لعل فسانه ساز
تا سیل غم بخانه ی ما رو نیاورد
ایدل در آب و خاک خرابات خانه ساز
از آه آتشین فغانی درین چمن
گل خانه سوز آمد و بلبل ترانه ساز
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *