کفتر بال بسته‌ام در طلب رهایی‌ام

کفتر بال بسته‌ام در طلب رهایی‌ام
تیر خلاص را بزن! خسته از این جدایی‌ام
باد کفن نمی‌شود، گور وطن نمی‌شود
این چه جزیره است و من کیستم و کجایی‌ام؟
سنگ به شانه می‌کشم «آصف سنگ‌کش» منم
پا نکشم ز کشمکش هر چه بیازمایی‌ام
با همه سخت‌جانی‌ام گاه کمی روانی‌ام
چارطرف اتن کنم با تن شیمیایی‌ام
گر چه هزار نیزه آب از سرمن گذشته است
مثل نهنگ، زنده در قعر هزارپایی‌ام
روی هوا نوشته‌ام گفت و نگفتِ زنده‌گی
قابل فهم کس نشد هندسهٔ فضایی ام
شعرصدا، سخن صدا، جنگ صدا، جهان صدا
یار بیا به هم بزن محشرِ بی‌صدایی‌ام
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *