بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم

بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم ساغری از می لبش دوش سؤال کرده‌ام وقت سحر…

ادامه مطلب

با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟

با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟ با تاب موی جانان دیوانه‌ای چه سنجد؟ در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد تن خود چه قیمت…

ادامه مطلب

ای ربوده دلم به رعنایی

ای ربوده دلم به رعنایی این چه لطف است و آن چه زیبایی؟ بیم آن است کز غم عشقت سر بر آرد دلم به شیدایی…

ادامه مطلب

ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟

ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟ شیفتهٔ تو انس و جان، انس روان کیستی؟ مهر ز من گسسته‌ای، با دگری نشسته‌ای…

ادامه مطلب

الا، قد طال عهدی بالوصال

الا، قد طال عهدی بالوصال و مالی الصبر عن ذاک الجمال به وصلم دست گیر، ای دوست، آخر به زیر پای هجرم چند مالی؟ یضیق…

ادامه مطلب

نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟

نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟ ندارم بی‌تو دل خرم، کجایی؟ به بویت زنده‌ام هر جا که هستی به رویت آرزومندم، کجایی؟ نیایی نزد این رنجور…

ادامه مطلب

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او…

ادامه مطلب

مقصود دل عاشق شیدا همه او دان

مقصود دل عاشق شیدا همه او دان مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان بینایی هر دیدهٔ بینا همه او بین زیبایی هر چهرهٔ…

ادامه مطلب

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم سوز…

ادامه مطلب

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم…

ادامه مطلب

شهری است بزرگ و ما دروییم

شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم بویی به مشام ما رسیده است ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه…

ادامه مطلب

زان پیش که دل ز جان برآید

زان پیش که دل ز جان برآید جان از تن ناتوان برآید بنمای جمال، تا دهم جان کان سود بر این زیان برآید ای کاش…

ادامه مطلب

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد دل نمرده، زنده اندر گور شد دست گیر ای دوست این بخت مرا تا نبیند دشمنم کو کور شد بارگاه…

ادامه مطلب

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا گفتم…

ادامه مطلب

خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل

خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل هم ز حسن خود پدید آرد بهشت آباد جان هم…

ادامه مطلب

چه بود گر نقاب بگشایی؟

چه بود گر نقاب بگشایی؟ بی‌دلان را جمال بنمایی؟ مفلسان را نظاره‌ای بخشی؟ خستگان را دمی ببخشایی؟ عمر ما شد، دریغ! ناشده ما بر سر…

ادامه مطلب

تا کی از دست تو خونابه خورم؟

تا کی از دست تو خونابه خورم؟ رحمتی، کز غم خون شد جگرم لحظه لحظه بترم، دور از تو دم به دم از غم تو…

ادامه مطلب

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت…

ادامه مطلب

بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد

بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد به طعمهٔ پشه عنقا شکار نتوان کرد به گفتگو سخن عشق دوست نتوان گفت به جست و جو…

ادامه مطلب

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟ با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟ با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟ با درد اشتیاقت درمان…

ادامه مطلب

ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من

ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من ناز مکن، که می‌کند جان من…

ادامه مطلب

ای باد صبا، به کوی آن یار

ای باد صبا، به کوی آن یار گر بر گذری ز بنده یاد آر ور هیچ مجال گفت یابی پیغام من شکسته بگزار با یار…

ادامه مطلب

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم…

ادامه مطلب

نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولی‌تر

نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولی‌تر ندارم چون دلی خرم، تنی بیمار اولی‌تر نیابد هر که دلداری، چو من زار و…

ادامه مطلب

نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار

نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار اگر سزای جمال تو نیست دیده رواست خیال روی تو باری ز…

ادامه مطلب

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست مکن، مکن، به کف‌اند هم رها ای دوست برس، که بی‌تو مرا جان به لب رسید، برس…

ادامه مطلب

لقد فاح الربیع و دار ساقی

لقد فاح الربیع و دار ساقی وهب نسیم روضات العراق صبا بوی عراق آورد گویی که خوش گشت از نسیم او عراقی الا یا حبذا!…

ادامه مطلب

فمالی لم اطا سبع الطباقی

فمالی لم اطا سبع الطباقی و لم اصعد علی اعلی المراقی چرا خربندهٔ دجال باشم؟ چو کردم با مسیحا هم وثاقی علی اعلی المعارج و…

ادامه مطلب

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟ به چشم جان…

ادامه مطلب

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی وصال تو هوس عاشقان شیدایی عروس حسن تو را هیچ در نمی‌یابد به گاه جلوه‌گری دیدهٔ تماشایی بدین صفت…

ادامه مطلب

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟ به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی هزار سال در…

ادامه مطلب

در کف جور تو افتادم، تو دان

در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان الغیاث، ای دوست، کز دست جفات در کف صد گونه…

ادامه مطلب

چون تو کردی حدیث عشق آغاز

چون تو کردی حدیث عشق آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ من ز عشق تو پرده بدریده تو نشسته درون پرده به ناز تو…

ادامه مطلب

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟ که ناگه دامن از من درکشیدی چه افتادت که از من برشکستی؟ چرا یکبارگی از من…

ادامه مطلب

تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟

تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟ هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم…

ادامه مطلب

بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی

بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی بیا، که جان مرا بی‌تو نیست برگ حیات بیا، که…

ادامه مطلب

بازم از غصه جگر خون کرده‌ای

بازم از غصه جگر خون کرده‌ای چشمم از خونابه جیحون کرده‌ای کارم از محنت به جان آورده‌ای جانم از تیمار و غم خون کرده‌ای خود…

ادامه مطلب

با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟

با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟ با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟ با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟ با وصل جانفزایت…

ادامه مطلب

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم باری، بیا که جان را در پای تو فشانم این هم روا ندارم کایی برای جانی بگذار تا…

ادامه مطلب

ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو

ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو بیمار گشته به نشود جز به بوی تو باری، بپرس حال دل ناتوان من بنگر: چگونه می‌تپد…

ادامه مطلب

اگر شکسته دلانت هزار جان دارند

اگر شکسته دلانت هزار جان دارند به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش چه…

ادامه مطلب

نه از تو به من رسید بویی

نه از تو به من رسید بویی نه وصل توام نمود رویی اندیشهٔ هجر دردناکت آویخته جان من به مویی سودای تو در دلم فکنده…

ادامه مطلب

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است به یک…

ادامه مطلب

مست خراب یابد هر لحظه در خرابات

مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات خواهی که راهٔابی بی‌رنج بر سر گنج می‌بیز هر سحرگاه…

ادامه مطلب

گهی درد تو درمان می‌نماید

گهی درد تو درمان می‌نماید گهی وصل تو هجران می‌نماید دلی کو یافت از وصل تو درمان همه دشوارش آسان می‌نماید مرا گه گه به…

ادامه مطلب

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز کار با پیک و پیام افتاد باز من چه دانم در میان دوستان دشمن بد گو کدام افتاد…

ادامه مطلب

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟ به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟ همی پویم به سویت گرد عالم همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو…

ادامه مطلب

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ز هجر یار گریانم، ندانم که دامان که گیرم؟ با که…

ادامه مطلب

دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست

دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست مرا، که جز رخ او در نظر…

ادامه مطلب

در کوی تو لولیی، گدایی

در کوی تو لولیی، گدایی آمد به امید مرحبایی بر خاک درت گدای مسکین با آنکه نرفته بود جایی از دولت لطف تو، که عام…

ادامه مطلب