غزلیات سلیم تهرانی
آهم چو جوش زد، دل ناشاد بشکند
آهم چو جوش زد، دل ناشاد بشکند چون شیشه ی حباب که از باد بشکند نزدیک شد که ناخن شوقم به بیستون بازار تیز تیشه…
آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را
آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به…
ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند
ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار میماند درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟ که رنگ…
از زمین آزرده ام، وز آسمان رنجیده ام
از زمین آزرده ام، وز آسمان رنجیده ام دوستان! رنجیده ام زین دشمنان، رنجیده ام همچو بادامم اگر بر چشم صد سوزن زنند چشم نگشایم…
از بس که مرا بخت زبون شور برآمد
از بس که مرا بخت زبون شور برآمد گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد! خمیازه کشان رفت دل از بزم وصالش شد مست به…
وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد
وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد دست خود سبزه سوی گردن مینا ببرد بلبلان جمله هم آواز شوند از مستی سرو دستی…
همای شوق من بر قاف همت آشیان دارد
همای شوق من بر قاف همت آشیان دارد قناعت می کند تا در تن خود استخوان دارد حذر از بستر آسودگی کن گر غمی داری…
هر کجا موج زند جام شرابی دام است
هر کجا موج زند جام شرابی دام است ساغر باده، گل صبح و چراغ شام است روشنایی ز فروغ می گلگون داریم روزن خانه ی…
نوبهار است، چو گل فکر قدح نوشی کن
نوبهار است، چو گل فکر قدح نوشی کن خون غم ریخته در جام فراموشی کن در صف خرقه بدوشان نتوان بود چو گل خرقه دور…
نگذرد فتنه ز راهی که پی او باشد
نگذرد فتنه ز راهی که پی او باشد از برای چه کسی این همه بدخو باشد مار هرچند ضعیف است، نه آخر مار است؟ ایمن…
میکشان روی تمنا کی به زمزم مینهند
میکشان روی تمنا کی به زمزم مینهند جام میگیرند و منت بر سر جم مینهند ترک عالم لازم مستیست، میخواران از آن وقت جام می…
مهر و کین تو هر دو مطلوب است
مهر و کین تو هر دو مطلوب است خوب هر کار می کند خوب است حرف عشق است نقش جبهه ی ما این چه مضمون…
مگذار ز دستم که گل باغ وفایم
مگذار ز دستم که گل باغ وفایم بر دست تو شایسته تر از رنگ حنایم از بس به ره عشق درو خار خلیده ست همچون…
مژده ی حسن قبولم در سخن از اول است
مژده ی حسن قبولم در سخن از اول است وصل گل پیراهنان تعبیر خواب مخمل است نشأه ی دولت ندارد کبریای علم را نخوت دود…
ما و دل دیگر به کوی تندخوی تازهای
ما و دل دیگر به کوی تندخوی تازهای هر زمان داریم با هم گفتگوی تازهای نه به مهر و ماه ماند، نه به گلهای چمن…
لب تو کرد پر از می ایاغ آینه را
لب تو کرد پر از می ایاغ آینه را نمود زلف تو دود چراغ آینه را به صبر چاره ی درد دلم حواله مکن مبند…
گل ز رخسار تو رنگ و بو به دامن می کشد
گل ز رخسار تو رنگ و بو به دامن می کشد لاله از شوق تو همچون شمع گردن می کشد هرچه با دل کرده بودم،…
کینهٔ ما را از او صبر و تحمل میکشد
کینهٔ ما را از او صبر و تحمل میکشد انتقام از یار بیپروا، تغافل میکشد هیچ معشوقی پریشانگرد و هرجایی مباد فاخته این حرف را…
کسی که قسمت او غیر بینوایی نیست
کسی که قسمت او غیر بینوایی نیست گلش به دست، کم از کاسه ی گدایی نیست بیا شکسته ی خود را درست کن اینجا که…
قطرهٔ خونابهای تا سوی مژگان میکشم
قطرهٔ خونابهای تا سوی مژگان میکشم از دل مجروح، پنداری که پیکان میکشم دامن صحرا ز موج گریهام شد لالهزار رنگ میریزم به هرسو، طرح…
فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن
فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن گر نداری زر برای باده، از گل قرض کن بیپریشانی نگردد جمع اسباب نشاط بهر دل…
عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا
عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند عشق بر گردن نگیرد خون…
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز چون در رحمت، در میخانه را کردند باز از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام ناله ی…
شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست
شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست کار آیینه ز شوق تو به آه افتاده ست در سرشت همه کس شوق تو مادرزاد است…
شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت
شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم…
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد از روی خوب آنچه بماند شکیب ما آواز خوب…
سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها
سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده…
ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است
ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است سرمه غبار کوچه ی خاموشی من است من شعله ام، نهان نتوان داشت شعله را ایام بی سبب…
زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش
زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش غنچهٔ گل هست، پیکان گر نباشد گو مباش کشتی ما چشم دارد بر خطر همچون حباب…
ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید
ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید به رنگ گل که شود در میان آب سفید برابری به مه من نمی کند هرگز چنین…
ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را
ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را که ز شوق او نمانده، سر خوب و زشت ما را ز کجا شنیده یارب که غبار…
روز و شبم اگر به حضوری چه فایده
روز و شبم اگر به حضوری چه فایده نامهربان و طفل [و] غیوری چه فایده همچون زلال بادیه از تشنگی مرا شیرین به چشم آیی…
ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را
ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را برهیچ کس به غیر وجود ضعیف من حیرت قفس نساخته…
دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد
دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد سحر را شورش مرغان به من صبح قیامت کرد دلی بر باد دادم در ره مهر و…
دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند
دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند حکم شاه است که درویش شکایت نکند توبه ام خضر ره کعبه ی مقصود نشد آه اگر پیر خرابات…
دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند
دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند چون گره، بسته ی صد سلسله مویم بیند صاف سرچشمه ی حیوان، تهی از دردی نیست خضر…
در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست
در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست جوهر آیینه را دلگیری از گرداب نیست واصلان عشق را نبود به غیری احتیاج طاعت اهل حرم…
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود بر سنگ زدم آینه را، عیب نما بود عنقا که به من بر سر دعوی ست،…
در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید
در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید یا به چشم من گذارید و مرا دل خوش کنید دلنشین باشد حدیث عشق در وارستگی…
خویش را بر محرمان آن بت چین بستهایم
خویش را بر محرمان آن بت چین بستهایم بلبلیم و بال بر دامان گلچین بستهایم محفل روشندلان را با چراغان کار نیست خانه را از…
خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد
خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد چو لاله داغ دل از سینهٔ صد چاک او ریزد به زاهد جام می را…
خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست
خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست بهار رفته و جا را به این خزان داده ست ز برگ های خزان هر نهال…
حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟
حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟ بود شمع و چراغ کشته را اجر شهید اینجا متاع مصر ارزان است در بازار حسن او…
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست در گلستان محبت غنچهای کم دیدهایم همچو زخم تیر، چشم ما…
چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف
چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف چه سود آب ز دریا چو…
چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم میسازد
چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم میسازد که شمع بزم ما پروانه را از موم میسازد صباحت چیست چون پای ملاحت در میان…
چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی
چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی شکفت غنچه ی نظاره ی تماشایی فغان که ساقی ما در بغل دلی دارد چو شیشه نازک و همچون…
جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه
جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه درو چو قافله ی تشنه ایم بر سر چاه ز دست و پا زدن ما درین…
تنها من ضعیف ندارم بدن کبود
تنها من ضعیف ندارم بدن کبود عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات چون لاجورد سوده بود خاک…
پیری نشد خزان گل شاخسار ما
پیری نشد خزان گل شاخسار ما موی سفید ماست چو عنبر بهار ما خواهد به کار آمد اگر خاک هم شویم افلاک را چو شیشه…