به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل

به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل ز مژگان بستن ایمن نیست هرکس دیده‌ای دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هوای پایبوسش من ناامید بیدل

به هوای پایبوسش من ناامید بیدل چقدر به خون نغلتم که جبین حنا ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل متاعها همه سربسته و دکان بازست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی دل از یاس ندارپم گریز

بی دل از یاس ندارپم گریز جز دل ما دو جهان در بر ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت رنگ گرداندن ‌کشید آخر به گرد من حصار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند آشیان برتر بود از رنگ پرواز تو را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟ گر همه دریا کشیدم ساغر کوثر زدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از اندیشهٔ آن جلوهٔ حیرت ‌گداز

بیدل از اندیشهٔ آن جلوهٔ حیرت ‌گداز می‌رود چون آب از دست اختیار آینه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از برق تمنایش سراپا آتشم

بیدل از برق تمنایش سراپا آتشم داغ شد هرکس به‌پهلوی من شیدانشست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از پرواز، خجلت دارم‌، اما چاره نیست

بیدل از پرواز، خجلت دارم‌، اما چاره نیست ذرهٔ موهومم وگل‌کردنم بال و پرست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از چشم تحیرپیشگان نم خواستن

بیدل از چشم تحیرپیشگان نم خواستن دامن آیینه بر امید آب افشردن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خویش بایدت رفتن

بیدل از خویش بایدت رفتن ورنه نتوان به آن خرام رسید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از زخم بود رونق دل

بیدل از زخم بود رونق دل خندهٔ‌گل نمک گلزار است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از صنعت تقدیر مپرس

بیدل از صنعت تقدیر مپرس زلف یاریم و شب ما تارست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از غفلت تلاش بسترگل می‌کنم

بیدل از غفلت تلاش بسترگل می‌کنم ورنه زیر بال داردگرم جای عندلیب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از کیفیت شوق‌ گرفتاری مپرس

بیدل از کیفیت شوق‌ گرفتاری مپرس نالهٔ زنجیر هر جا گل کند دیوانه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از نقش قدم باید عیار ماگرفت

بیدل از نقش قدم باید عیار ماگرفت ناتوانی سایه را هم زیردست ما نکرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازبس شوق دل محمل‌کش جولان ماست

بیدل ازبس شوق دل محمل‌کش جولان ماست خواب مخمل موج زد خاری اگردرپا شکست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازگردون سلامت چشم نتوان داشتن

بیدل ازگردون سلامت چشم نتوان داشتن الوداع دانه گوکام نهنگ است آسیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آسان نیست کسب اعتبارات جهان

بیدل آسان نیست کسب اعتبارات جهان سخت افسردن به‌خود بنددکه خاکی زر شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل افسانه غیرم سبق آهی هست

بیدل افسانه غیرم سبق آهی هست می‌کند اینقدرم سیر گریبان تعلیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر این است سر و برگ کمالت

بیدل اگر این است سر و برگ کمالت تحقیق معانی غلط و فکر رسا هیچ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر هوس ندرد پردهٔ حیا

بیدل اگر هوس ندرد پردهٔ حیا وحدتسرای معنی‌ات آیینه خانه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آن ‌اشکم‌ که عمری در بساط حیرتم

بیدل آن ‌اشکم‌ که عمری در بساط حیرتم از حریر پرده‌های چشم بالین بوده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این انجمن شوق فسردنکده نیست

بیدل این انجمن شوق فسردنکده نیست همچو پرواز به افشاندن پر می‌آیی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این هستی نمی‌سازد به تشویش نفس

بیدل این هستی نمی‌سازد به تشویش نفس شمع را تاکی به راه باد باید زیستن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این‌گلشن به غارت‌دادهٔ جولان کیست

بیدل این‌گلشن به غارت‌دادهٔ جولان کیست کز غبار رنگ وبو هر سو قیامت می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به این ‌کدورت اگر ساز زندگیست

بیدل به این ‌کدورت اگر ساز زندگیست آیینه‌ گر شوی سر راه نفس مگیر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم

بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم کاش آبله‌گیرد سر راه هوس ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به دام سبحه محال است فکر صید

بیدل به دام سبحه محال است فکر صید بی‌موج باده طایر رنگ پریده را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به طوف دامن نازش چسان رسم

بیدل به طوف دامن نازش چسان رسم سعی غبار نم زدهٔ پر شکسته‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به مزرعی‌که امل آبیار اوست

بیدل به مزرعی‌که امل آبیار اوست بی‌برگتر ز آبلهٔ پا دمیدنست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به وضع خلق محال است زیستن

بیدل به وضع خلق محال است زیستن بیگانگی اگر نشود آشنای ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به‌ناله خوکن‌و خواهی‌خموش باش

بیدل به‌ناله خوکن‌و خواهی‌خموش باش اینها فسانه‌ای‌ست که کوتاه می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل تمیزت اینقدر افسون کلفت است

بیدل تمیزت اینقدر افسون کلفت است از خویش آنقدرکه ببالد نظر برآ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت

بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت کز سودن دست تو صدایی نشنیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چه ذلت است‌که‌گردون منقلب

بیدل چه ذلت است‌که‌گردون منقلب در طبع مرد خاصیت زن نهاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چو صبح صورت خمیازه بسته است

بیدل چو صبح صورت خمیازه بسته است از خاک ما سپهر نشیب و فراز حرص حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل حضور خاتم ملک جمت بس است

بیدل حضور خاتم ملک جمت بس است پیشانی شکسته و دوش خمیده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بایدبه نور آفتاب از سایه نتوان یافت آثاری

بایدبه نور آفتاب از سایه نتوان یافت آثاری هوس مفروش بیدل محو دیدار اینچنین باید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل دم اظهار حیاپیشه خموشی‌ست

بیدل دم اظهار حیاپیشه خموشی‌ست از خشک‌لبی چاره ندارد به‌گهر موج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل رم فرصت چمن‌آراست در اینجا

بیدل رم فرصت چمن‌آراست در اینجا گل فکر اقامت چه‌ کند رنگ بجا نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز تمیز اینقدرت شبهه فروشی‌ست

بیدل ز تمیز اینقدرت شبهه فروشی‌ست ورنه به حقیقت نه زیانیم و نه سودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز سحرکاری طول امل مپرس

بیدل ز سحرکاری طول امل مپرس کامروز نارسیده به فردا رسانده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت

بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت زیرقدم ندیدم و طاووس پا شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل سپر افکند چو مژگان ز ندامت

بیدل سپر افکند چو مژگان ز ندامت دستی ‌که ز دامان تو می‌ خواست بهم زد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل شرری‌ گشت و به دامان نگه ریخت

بیدل شرری‌ گشت و به دامان نگه ریخت گردی‌ که نکردیم به میدان تغافل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل غبار قافلهٔ هرزه ‌تازی‌ام

بیدل غبار قافلهٔ هرزه ‌تازی‌ام مقصد گم است و می‌روم از خویشتن هنوز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل کراست آگهی از خود که چون حباب

بیدل کراست آگهی از خود که چون حباب در تشت واژگونه ز سر دست شسته‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب