از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می

از من پرسید دربیکاری و بی روزگاری، چه می کنی؟ اینست پاسخ من به آن عزیز: خاطرم، گل کشته حالا باغبانی می کنم باغِ گل…

ادامه مطلب

مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته

مرغِ اندوهم که کوی و آشیانم دَر گرفته شعله ها از جسم و جان ها، تاب برده، پَر گرفته آسمان دلتنگ و دودی، مثلِ شامِ…

ادامه مطلب

کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را

کجا بادِ صبا آخر رساند نامه ای ما را برایِ خاطرش بخشد”…سمرقند و بخارا را” نمی داند اگر او التجایِ خاطرِ ناشاد، نصیبِ او بگرداند…

ادامه مطلب

سختی مکن که تاب و توانی نمانده است

سختی مکن که تاب و توانی نمانده است در جسمِ خسته نیمه‌ی جانی نمانده است آیینه از غبار چه نزدایی ای عزیز کز نقشِ من…

ادامه مطلب

در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی

در جوشِ خاطراتِ بدم زیر و رو شوی در پشتِ میزِ کافه ز سر گفت و گو شوی خاموش و تلخ رفتی و دیگر نیامدی…

ادامه مطلب

پس از ماه ها خشک ذهنی

پس از ماه ها خشک ذهنی گل هایِ ریزِ دامنکت، یاد می کنم در یادِ خویش، خانه ات آباد می کنم بی خانه ام، برایِ…

ادامه مطلب

با شرمساری از عاشقانه بودنش

با شرمساری از عاشقانه بودنش… در آزارِ تو می سوزم گر از من رو بگردانی درونِ مرغزارِ چشمت – آن آهو بگردانی برایم اضطراب آخر…

ادامه مطلب

از زنده یاد اخوان ثالت

از زنده یاد اخوان ثالت با روزگار ما چه خوب می خواند: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت… در این هوای سرد زمستانی،مطالعه چند باره…

ادامه مطلب

مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس

مویه دارند و زار می رقصند واژه های اسیر در قاموس بستۀ اسم و مصدر و فاعل، می کشند هی نفیر در قاموس: “دست و…

ادامه مطلب

کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را

کجا آخر برم ای آسمان بی آسمانی را زمینِ سخت و سختی هایِ تلخِ زنده گانی را مگو، ما ناز پروردِ تنعم بوده ایم، این…

ادامه مطلب

زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده

زنده گانیِ ما چو دامنِ شب، زیرِ این آسمانه دود شده تهِ چشمانِ روحِ خستۀ ما، مشت ها خورده و کبود شده کوله بارانِ کوچِ…

ادامه مطلب

در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام

در جایِ پایِ شهریارِ زنده یاد، رفته ام: در هوایِ روشنایی، زندگانی می کنم فصلِ گل، در صبح گه هایِ خزانی می کنم پیشِ تاراجِ…

ادامه مطلب

ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها

ترا گُم کرده ام در پشتِ آن گرد و غباری ها ترا گُم کرده ام در دشت و کوهِ بی بهاری ها صدایت می کنم…

ادامه مطلب

با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین

با سبزه و گل آمده نوروزِ خوش آیین وین هیمنهٔ حِشمت و پیروزِ خوش آیین او، آمده در جانِ طبیعت بِدَمَد دَم از ابر گهر…

ادامه مطلب

از دویدن مانده ام گر، گام گام

از دویدن مانده ام گر، گام گام می شوم در راه سویت ای امید می رسم گر در برت پیرانه سر درد دوری کرده است…

ادامه مطلب