پس از ماه ها خشک ذهنی

پس از ماه ها خشک ذهنی

گل هایِ ریزِ دامنکت، یاد می کنم
در یادِ خویش، خانه ات آباد می کنم

بی خانه ام، برایِ پذیراییِ تو، شب
تا صبح دم فسانهٔ بیداد می کنم

هر شب، به رویِ دامنکت، می روم بخواب
با این خیال، خاطرِ خود، شاد می کنم

پیرم، به یادِ عمِر تباه ام، ز بی تویی
سر می کنم جوانی و فریاد می کنم

ما، در حریمِ “بی تو و بی من” رسیده ایم
اینگونه دل ز اندوه اش، آزاد می کنم

در دامنِ بهار بِخوابم چو با خزان
با چشمهات قصهٔ اضداد می کنم

من، دیوِ حسرتم که درین “قافِ” زندگی
شوقِ بهار و چشمِ پریزاد می کنم

آخَر ملامتم چه کنی، دم غنیمت است
من، شکرِ این هوایِ خداداد می کنم

محمد اسحق فایز

۷ سنبله ۱۴۰۳
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *