دارم امید وصل تمنای من ببین

دارم امید وصل تمنای من ببین طبع مشوش و دل شیدای من ببین برگ گل و بنفشه ببویم هزار بار بر یاد روی و مویش…

ادامه مطلب

چو رخسارت گل رنگین نباشد

چو رخسارت گل رنگین نباشد شکر چون لعل تو شیرین نباشد بدیدم عارض و روی تو گفتم بدین خوبی گل و نسرین نباشد نهان داری…

ادامه مطلب

ترکم زمی مغانه سرمست

ترکم زمی مغانه سرمست می‌آمد و عقل رفته از دست مخمور ز باده چشم جادو شوریده ز باد زلف چون شست در باره سوار بود…

ادامه مطلب

بوی خوشت همره باد صباست

بوی خوشت همره باد صباست آنچه صباراست میسر که راست دوش چو بوی تو به گلزار برد نالۀ مرغان سحرخوان بخاست گل چو نسیم تو…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو سرها می‌رود

بر سر کوی تو سرها می‌رود جان فدای روی زیبا می‌رود نیست کویت منزل تر دامنان هر که عیار است آنجا می‌رود چون تو پا…

ادامه مطلب

اینک نسیمی می‌دهد کز دوست می‌آرد خبر

اینک نسیمی می‌دهد کز دوست می‌آرد خبر برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر ای راحت جان مرحبا از دوست کی گشتی جدا دارد…

ادامه مطلب

آن نه نقشی‌ست که در خاطر نقاش آید

آن نه نقشی‌ست که در خاطر نقاش آید فرخ آن چشم که بر طلعت زیباش آید گر به چشم خوش او در نگرد مستوری زهد…

ادامه مطلب

نه باغ بود و نه انگور و می، نه باده‌پرست

نه باغ بود و نه انگور و می، نه باده‌پرست که دوست داد شرابی به عاشقان الست هنوز در سر ما هست ذوق آن مستی…

ادامه مطلب

مشتاب ساربان که مرا پای در گل است

مشتاب ساربان که مرا پای در گل است در گردنم ز حلقه زلفش سلاسل است تعجیل می‌کنی تو و پایم نمی‌رود بیرون شدن ز منزل…

ادامه مطلب

گرچه سیاحان جهان گردیده‌اند

گرچه سیاحان جهان گردیده‌اند مثل رویت کافرم گر دیده‌اند مهرورزان پیش نقش روی تو بر جمال شاهدان خندیده‌اند ماه‌رویان ز اشتیاقت سال‌ها پای سرو و…

ادامه مطلب

عالمی را به جمالت نگران می‌بینم

عالمی را به جمالت نگران می‌بینم نه بدین دل نگرانی که من مسکینم مگرم دست اجل از سر پا بنشاند ور نه تا هست قدم…

ادامه مطلب

زهی شمایل موزون و قد دلبندش

زهی شمایل موزون و قد دلبندش که هر که دید رخش گشت آرزومندش گر او در آینه و آب ننگرد زین پس کسی نشان ندهد…

ادامه مطلب

دوست آن دارد و آن است که جان می‌بخشد

دوست آن دارد و آن است که جان می‌بخشد مهربانی به دل اهل دلان می‌بخشد عقل و جان هر که کند پیشکش دلبر خویش گوهر…

ادامه مطلب

خیالی بود و خوابی وصل یاران

خیالی بود و خوابی وصل یاران شب مهتاب و فصل نوبهاران میان باغ و یار سرو بالا خرامان بر کنار جویباران چمن میشد ز عکس…

ادامه مطلب

چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی

چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی از هر طرف ز خلق برآید قیامتی عالم چنان ملاحت حسنت فروگرفت کز هیچ کس امید ندارم سلامتی…

ادامه مطلب

ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من

ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من دور از آن روی ندانم که چه شد بر سر من تا جدا گشت ز…

ادامه مطلب

بوسه‌ای را گر به جان شاید خرید

بوسه‌ای را گر به جان شاید خرید جان بباید داد روز من یزید یافتن معشوق را چون ممکن است از وصال امید نتوانم برید پای…

ادامه مطلب

بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین

بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین نرگس نیم مست او گشته ز می خراب بین می ز گلاب عارضش گشته چو گل به…

ادامه مطلب

ای نور دیده و دل از دیده‌ها نهانی

ای نور دیده و دل از دیده‌ها نهانی با ما نه در میانی کاندر میان جانی عشقت بسوخت خرمن آبی بر آتشم زن کز تشنگی…

ادامه مطلب

آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود

آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود چندان که ناز بیش کند نازنین بود وقتی در آب و آینه می‌بین جمال خویش…

ادامه مطلب