زندگینامه شیخ عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی (جیلانی) (تولد ۴۷۰ الی ۴۹۱ – وفات ۵۶۰ الی ۵۶۲ ه.ق) از مشایخ صوفیه و مؤسس سلسله تصوف قادریه است. وی در شعر…

ادامه مطلب

نشان یار می جویم

نشان یار می جویم بخود مشغول می گردم که از خود یار می جویم گهی در دل گهی درسینه افگار می جویم دمی کو هست…

ادامه مطلب

عشق حق

عشق حق هرکه درپیش توبرخاک بمالد رخسار ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار دگران گربه قدم برسرکوی تو روند من به سر برسرکوی تو…

ادامه مطلب

دل پرغم

دل پرغم گر دل غم پرور ما غمگساری داشتی با بلا خوش بودی و در غم قرار داشتی نام مجنون در جهان هرگز نبوده این…

ادامه مطلب

پیرکنعان

پیرکنعان گرندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا سرومن آغشته دراشک جگرخون من است فارغم گرباغبان نگذاشت در بستان…

ادامه مطلب

آرزو دارم

آرزو دارم روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد عاشق روی بتان یا رب مبادا هیچکس…

ادامه مطلب

نسیم رضوان

نسیم رضوان چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم تو یتیمی با تو او…

ادامه مطلب

طلب آمرزش

طلب آمرزش نه چندانی گنه کارم که شرح آن توان دادن خداوندا بروی من نیاری وقت جان دادن خداوندا مرا بستان ز شیطان هوای نفس…

ادامه مطلب

درباغ رضوان

درباغ رضوان خوش آن غوغا که من خود را به پهلوی تو میدیدم توسوی خلق می دیدی ومن سوی تو می دیدم نمی دانم مرا…

ادامه مطلب

جمال یار

جمال یار ندارم گرچه آن دیده که بینم درجمال تو نیم نومید چون عمرم گذشت اندرخیال تو تو جنّت را به نیکان ده ،منِ بد…

ادامه مطلب

هرچه خواهی بطلب

هرچه خواهی بطلب سیصد و شصت نظر راتبه بنده ماست بنده را مرتبه بنگرزکجا تا به کجاست بیوفائی مکن و ازدرِ ما دور مرو زانکه…

ادامه مطلب

قلعه روحانیان

قلعه روحانیان بازکشم لشکر وتا به فلک بر روم قلعه روحانیان گیرم و برتر روم من ملک مقبلم لیک در این منزلم صفدر و بس…

ادامه مطلب

درد بی حدّ

درد بی حدّ گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی گفتا که حالتت…

ادامه مطلب

پای دل

پای دل پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است من ندانم کین دل…

ادامه مطلب

ناله های من

ناله های من من که هستم زنده دور از دلربای خویشتن گر برفتم می کشد بازم به جای خویشتن نه مرا در خانه کس راه…

ادامه مطلب

طعنه بدخواه

طعنه بدخواه من نمی گویم که جور روزگارم میکشد طعنه بدخواه و بد عهدی یارم میکشد دور از او بی طاقتی باشد که روزی چند…

ادامه مطلب

دل مجروح

دل مجروح ای ذکر تو را در دل ، هر دم اثری دیگر وای از تو به ملک جان دارم خبری دیگر از تیر ملامت…

ادامه مطلب

بی ماه روی تو

بی ماه روی تو هرگز مباد آنکه بهشت آرزو کنم خود را به هیچ ، بهر چه بی آبرو کنم چندین هزار جان گرا میشود…

ادامه مطلب

من محمّدیم

من محمّدیم غلام حلقه بگوش رسول ساداتم ره نجات نموده حبیب آیاتم کفایت است ز روح رسول و اولادش همیشه در دو جهان جمله مهمّاتم…

ادامه مطلب

شیوه شیرین

شیوه شیرین مراکشتی و گوئی خاک این بر باد بایدکرد چرا بردردمندی این همه بیداد باید کرد همه کس از تو دلشادند غیر از من…

ادامه مطلب

خیمه به محشر

خیمه به محشر طبل قیامت بکوفت آن ملک نفخ صور کاتب منشور ماست مالک یوم النّشور سر زلحد برزدیم خیمه به محشر زدیم بی خدا…

ادامه مطلب

بلبل شوریده

بلبل شوریده ای بلبل شوریده دیوانه توئی یا ما جویای رخ خوب جانانه توئی یا ما تو عاشق گلزاری من عاشق دیدارم در درد فراق…

ادامه مطلب

می صافی

می صافی می صافی طلب جانا که دردی کش گرانخوار است تو از ساقی نشانی گو که اینجا مست بسیار است از این سودای عشق…

ادامه مطلب

شرح عاشقی

شرح عاشقی به غیر از سایه در کویت کسی محرم نمی یابم کنون روزم سیه شد آنچنان کان هم نمی یابم چو مجنون آهوی صحرا…

ادامه مطلب

دارم امید

دارم امید تا ابد یا رب زتو من لطف ها دارم امید از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید زیستم عمر بسی چون…

ادامه مطلب

بلای ناگهان

بلای ناگهان دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد مرا گر شادی ای در دل رسد…

ادامه مطلب

من که ام!

من که ام! من کیم رسوای شهروعاشق دیوانه ای آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانه ای هم شوم شاد از غمش کو در دلم…

ادامه مطلب

شرح جور یار

شرح جور یار نمی دانم که او تا کی پی آزار خواهد شد نگوید این دلم آخر از او بیزار خواهد شد بدین خو چندروزی…

ادامه مطلب

خانه عشق

خانه عشق کی بود آیا که بنمائی جمال با کمال زنده گردند ماهیان مرده از آب زلال درقیاما حشر را حاجت به نفخ صور نیست…

ادامه مطلب

بی وفا

بی وفا بی وفا یارا چنین تا کی جفا کاری کنی نیست وقت آنکه به یک خنده وفاداری کنی؟ این چه قسمت باشد ای بی…

ادامه مطلب

همره بادصبا

همره بادصبا هرچه ازسنگین دلان بر جان ما آیدخوش است گروفا آیدخوش وگرهم جفا آیدخوش است بشنوم تا چند بوی گل زباد صبحدم بوی او…

ادامه مطلب

محی دل افگار

محی دل افگار کاسه سر شد سفال و دیده گریان همان تن به کویت خاک گشته ناله و افغان همان دل نماند ز آتشی جان…

ادامه مطلب

شب وصل حبیب

شب وصل حبیب آن که آتش افکند درخلق جانان من است وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است تا شدم دیوانه پیشم…

ادامه مطلب

خاکستری

خاکستری کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند از این آتش که من دارم…

ادامه مطلب

برون آ شهسوارا

برون آ شهسوارا برون آ شهسوار من تعلّل بیش از این تا کی ز حد بگذشت مشتاقی تحمّل بیش از این تا کی تو حال…

ادامه مطلب

یار کو

یار کو افسر شاهی نخواهم خاک پای یارکو بال گو بشکن هما ، آن سایه دیوار کو سرو را گیرم که دارد با قد او…

ادامه مطلب

مرغ آتش خواره

مرغ آتش خواره زان بی وفای سنگدل جور وجفا می بایدم از کس نمی خواهم وفا زان بی وفا می بایدم من مرغ آتش خواره…

ادامه مطلب

شام بشارت

شام بشارت تو لذت عمل را از کارزار ما پرس آئین سلطنت را از حال زار ما پرس آن لذّتی که باشد از اشتهاد صادق…

ادامه مطلب

حضور درد

حضور درد زسر تا پا ی من گر همه اندوه و غم باشد هنوز از اینچنین دردی که دارم از تو کم باشد چگونه سر…

ادامه مطلب

باده جان

باده جان داد مرا جان تو باده ای از جان خویش کفر مرا کرد گوهر ایمان خویش حضرت او نیم شب گوید کای بوالعجب هیچ…

ادامه مطلب

وعده دیدار

وعده دیدار ازجمال لایزالی برنداری گرنقاب عاشقان لاابالی رابماند دل کباب صدرجنت گربود بی دوست گو قعرجهیم هرکه شدکوته نظرگوسوی این ها می شتاب عاشقان…

ادامه مطلب

مجال صحبت در خلوت

مجال صحبت در خلوت مجالی کی بود با تو حدیث خویشتن گفتن که پیش چون تو بدخوئی نمی آرم سخن گفتن زمانی خلوتی خواهم که…

ادامه مطلب

سیّد انبیاء

سیّد انبیاء ای قصر رسالت تو معمور منشورِ رسالت ازتو مشهور خدّام ترا غلام گشته کیخسرو کیقباد و فغفور درجمله کائنات گویند صلواتِ تو تا…

ادامه مطلب

حسن یوسف

حسن یوسف مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ عاشقان ، در دوجهان ما را بس است این نام و ننگ آتش دوزخ بسوزد از…

ادامه مطلب

آه مردم

آه مردم آه دردآلود مردم جان جانها را بسوخت سینه مجروح هر مجنون و شیدا را بسوخت درجگرهای کباب این آه من زد آتشی آه…

ادامه مطلب

یار مستقیم

یارمستقیم گر دل دهی به ما ده عاشق که ما امینیم با آن که دل به ما داد ، ما روز و شب قرینیم گرما…

ادامه مطلب

مکن از خواب بیدارم

مکن از خواب بیدارم بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم خلافست اینکه می گویند…

ادامه مطلب

سرمست صبغت الله

سرمست صبغت الله وقت مستی بلبلان آمد گوئیا گل به بوستان آمد بلبل آنجا خموش و حاضر باش بشنو این سِر که در میان آمد…

ادامه مطلب

چون برقع بر اندازد

چون برقع بر اندازد تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد همه خوبان به حسن…

ادامه مطلب

آه از آن ساعت

آه از آن ساعت یا رب آن ساعت که خلق از ما نیارد هیچ یاد رحمت خود کن قرین ما الی یوم التّناد نامه نیکان…

ادامه مطلب