غزلیات – صائب تبریزی
با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم
با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم چشم غبار دیده ام، از توتیا ترم در آفتابروی قناعت نشسته ام از سایبان منت بال هما…
گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند
گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند کو چشمی آنچنان که تماشای او کنند در اولین نگاه به معراج می رسند عشاق اگر نظاره بالای…
با آب خضر آن خط شبگون برابرست
با آب خضر آن خط شبگون برابرست لفظی که تازه است به مضمون برابرست این نشأه ای کزان لب نوخط به من رسید خاکش به…
گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است
گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است دیده کنعانیان را بوی پیراهن بس است ظلمت شب های غم را لشکری در کار نیست این…
این غافلان که دست به پیمانه می برند
این غافلان که دست به پیمانه می برند از چشم شیر شمع به کاشانه می برند جان چون کمال یافت نمانند در بدن انگور چون…
گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم
گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم بجز تو ره به کجا می برم که را دارم به قدر زخم بود راه شانه را…
این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد
این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد پیداست که طفلی چه جگرداشته باشد با هردوجهان عشق به یک دل نتوان باخت یک خوشه محال است دو…
گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد!
گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد! به خنده تو ز تبخاله جای تنگ مباد! مباد نبض تو چون موج مضطرب هرگز میان طبع تو…
ای که از بی بصران راه خدا می طلبی
ای که از بی بصران راه خدا می طلبی چشم بگشای که از کور عصا می طلبی ای که داری طمع وقت خوش از عالم…
گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست
گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست رفتار تو سیلی است که دل خار و خس اوست هر ناله که از دل ز سر…
ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای
ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای از خرابات تو مهر گرمرو پیمانه ای از جلالت برق عالمسوز در هر خرمنی وز جمالت…
گریه ابر بهار از دل پر درد من است
گریه ابر بهار از دل پر درد من است چهره زرد خزان از نفس سرد من است به چه تقریب مه از هاله حصاری شده…
ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها
ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها پر گل ز جوش حسن تو دامان باغها نوروز شد که جوش زند خون باغ ها از…
گردی است صبح ازنفس راستین عشق
گردی است صبح ازنفس راستین عشق داغی است مهر از جگر آتشین عشق قفل درنشاط و سرورست قاف عقل دندانه کلید بهشت است شین عشق…
ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد
ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد از گزند می بی جوش حذر باید کرد بیشتر کار کند تیغ چو لنگر دارست از دعای…
گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد
گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد نیست ممکن که توان یافت کجا می باشد خلق را داروی بیهوشی حیرت برده است ورنه…
ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟
ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟ ای تماشاگاه عالم، در تماشای که ای؟ عالمی را روی دل در قبله ابروی توست تو چنین…
گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا
گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا کسی از ما نگرفته است سر راه ترا غیر می خوردن پنهان همه شب با اغیار نیست…
ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل
ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل هر حلقه زلف ترا صد ملک…
گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟
گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟ سبز اگر از تو شود بوته خارم چه شود؟ پیش ازان دم که رود کار من…
اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار
اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار تیغ را همواری سوهان نمی آید به کار در بساط آفرینش، مردم آگاه را هیچ غیر از…
گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست
گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست مژه ام چشم به راه مدد جیحون نیست رزق موری چو من از خوشه…
آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند
آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند از شکست شیشه هر کس صدا گردد بلند بوی خون می آید از فریاد دردآلود من چون…
گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی
گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی ساغر خون خوردنم چون لاله نم…
آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست
آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست دار، نخل دیگران و رایت منصور ماست خون شاخ گل به جوش از بلبل پر شور ماست…
گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت
گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت دولت او هم به اندک فرصتی بر باد رفت خون عاشق مدعی از سنگ پیدا می…
آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم
آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم با آن یگانه دو جهان دل یکی کنیم انگوروار آب شویم از هوای می چندین هزار عقده…
گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند
گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند راست چون آهو نفس بهر رمیدن می کند گر چمن پیرا کند منع تماشایی بجاست در گلستانی…
آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است
آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است مجلس ارباب دانش را به سامان چیده است مدت عمر ابد یک آب خوردن بیش نیست…
گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست
گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست گر نباشد باغبان در باغ و بستان مفت ماست با نگهبان گل ز روی یار چیدن…
آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد
آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد آتش غمی از ناله خاشاک ندارد از دیده شورست نگهبان دل چاک در ظاهر اگر سینه ما چاک…
کیستم من، مشت خار در محیط افتاده ای
کیستم من، مشت خار در محیط افتاده ای دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان داده ای نیست ممکن چون سپند آرام را بیند…
آن خال لب ستاره صبح قیامت است
آن خال لب ستاره صبح قیامت است عمر دوباره سایه آن سرو قامت است آنجا که آفتاب حوادث شود بلند در ابر می گریز که…
کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟
کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟ دایه از گردیتیمی داشت در دریا گهر خاکساری قسمت صاحبدلان امروز نیست در صدف گرد یتیمی داشت برسیماگهر…
حضور روی زمین در فتادگی باشد
حضور روی زمین در فتادگی باشد هدف نشانه تیر از ستادگی باشد به قدر ریزش ابرست بخشش دریا گهرفشانی دست از گشادگی باشد به قدر…
کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟
کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟ دست چون افتاد از کار این گره وا می شود بر گشاد دل بود موقوف…
حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده اند
حسن را پوشیده در خط چون عنبر کرده اند چشمه آیینه را خس پوش جوهر کرده اند خاکساران محبت را به چشم کم مبین گنجها…
کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست رزق نور و نار را اینجا ز هم…
حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است
حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است غنچه این باغ، دل خوردن نمی داند که چیست ریخت خون کوهکن را تیشه از دهشت به…
کو بخت که در میکده با یار نشینم؟
کو بخت که در میکده با یار نشینم؟ در ماتم غمهای جگر خوار نشینم مانند حباب از دل می سر بدر آرم با نغمه به…
حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش
حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش همچو خوابی است که درخواب کنی تعبیرش عشق از پرده ناموس برون می آید این نه شمعی است…
که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟
که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟ که حرف مرگ بر بالین این بیمار می گوید؟ بیا بی پرده در گلزار تا دفتر بهم…
حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد نمک در دیده بیدرد رنگ خواب می گیرد یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم…
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها کار دم شمشیر کند پشت کمان ها مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است تا چند بگردی چو زبان گرد دهان…
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما گردش چشمی بود بس حلقه زنجیر ما ما خراب از آب شمشیر تغافل گشته ایم می توان…
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه به معنی بود نور آتش یگانه مکن روی در قبله بی صدق نیت که رسوا کند تیر…
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ شور صد بزم بود در لب خاموش مرا می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق گر…
کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد
کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد درین ریاض گل آتشین نمی باشد زخنده گل صبح این دقیقه روشن شد که عیش جزنفس واپسین نمی…
چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم
چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟ موجی شدیم و…
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟ که…