زبان که یاد دل بوالفضول می‌آرد

زبان که یاد دل بوالفضول می‌آرد سند به دعوی ملک نزول می‌آرد نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان چو غنچه‌ام ز گلستان ملول می‌آرد…

ادامه مطلب

ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من

ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من بود شکوفه ی پیری، گل جوانی من چو تب مفارقت از من گزید، می میرم که آتش…

ادامه مطلب

ز جوش ناله به دل اضطراب بسیار است

ز جوش ناله به دل اضطراب بسیار است چو باد تند شود، موج آب بسیار است کدام دل که ز شوق لبت در آتش نیست…

ادامه مطلب

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟ حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او شانه داند…

ادامه مطلب

دیدم آخر به دست، جام طرب

دیدم آخر به دست، جام طرب عجب ای دور روزگار، عجب دامن همتی بود خم را به فراخی چو آستین عرب از که نالم، که…

ادامه مطلب

دلم چو لاله در اطراف باغ می رقصد

دلم چو لاله در اطراف باغ می رقصد جنون ز بوی گلم در دماغ می رقصد اصول دایره ی روزگار خارج نیست به مجلسی که…

ادامه مطلب

دلا تویی که به کار خودت گزیده خدا

دلا تویی که به کار خودت گزیده خدا برای عشق بتانت نیافریده خدا ازین عزیزی خود را قیاس کن که جهان ترا فروخته چون یوسف…

ادامه مطلب

دگر عشق بر جان غم پرورم زد

دگر عشق بر جان غم پرورم زد چو پروانه آتش به بال و پرم زد جهان تیره گردید، گویا ز غفلت صبا پشت پایی به…

ادامه مطلب

در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است

در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است هر گلی درمانده ی حال پریشان خود است آسمان را خوش نمی آید، غم ما را مخور…

ادامه مطلب

در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم

در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم وای بر ما که درین بزم سخن پردازیم سفر اول شوق است به کویت ما را صید ما…

ادامه مطلب

در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است

در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است ساقی ز مومیایی می، می کند درست گر شیشه…

ادامه مطلب

خونم از دوری می در تن لاغر خشک است

خونم از دوری می در تن لاغر خشک است چون گل آینه ام ریشه ی جوهر خشک است حیرت از این همه سامان سرشک است…

ادامه مطلب

خوش آن روزی که بر آن طره‌های مشک‌بو پیچم

خوش آن روزی که بر آن طره‌های مشک‌بو پیچم دو عالم را دهم از دست و بر یک موی او پیچم خم می را بگویید…

ادامه مطلب

خروش فتنه‌ای از روزگار می‌آید

خروش فتنه‌ای از روزگار می‌آید چو بانگ سیل که از کوهسار می‌آید صفای دل طلبی، چشم از جهان بربند که رخنه‌ای‌ست کز اینجا غبار می‌آید…

ادامه مطلب

حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ

حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ تا چند گویی این همه ای باغبان دروغ کردند بحث، شیخ و برهمن به پیش عشق دعوی…

ادامه مطلب

چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود

چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود در نوازش کردنم دست سبو بر دوش بود رفت ایامی کز آسایش نصیبی داشتیم صرف…

ادامه مطلب

چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید

چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید چه سادگی ست که خال لب تو آخر…

ادامه مطلب

چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟

چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟ که همچو غنچه دلم پاره‌پارهٔ صبح است شب وصالی اگر روز کرده‌ای، دانی که آفتاب قیامت…

ادامه مطلب

چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم

چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم که موج لاله و گل را خیال دام کنم خوش آن که غارت مستان شود چمن، تا…

ادامه مطلب

جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند

جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند عقل افلاطون در اینجا سست تدبیری کند عقل جاهل می کند دلگیری ام را بیشتر…

ادامه مطلب

تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم

تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم کسی چو من نتواند شدن، منم که منم برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح شود چو…

ادامه مطلب

پی شکستن پیمان بهانه بسیار است

پی شکستن پیمان بهانه بسیار است گرم خموش نسازی فسانه بسیار است به هند، شعلهٔ آه ضعیف من چه کند که چون قلمرو تقویم، خانه…

ادامه مطلب

بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست

بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست وجود من به جراحت سرشته…

ادامه مطلب

بهار در قدح گل می غریب مریز

بهار در قدح گل می غریب مریز درین پیاله بجز خون عندلیب مریز من آن نیم که چو عنقا شوم شکار کسی به راهم ای…

ادامه مطلب

به غیر میکده زاهد بود شراب کجا

به غیر میکده زاهد بود شراب کجا کجا روم دگر ای خان و مان خراب کجا اشاره ای ست که از باده سیر نتوان شد…

ادامه مطلب

به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند

به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند ز گرمی در تن بیمار این تب، مو بسوزاند به هندستان ز ما آیین دیگر در میان…

ادامه مطلب

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است

به بوی خرقه گلم در چمن عنانگیر است ز شوق شال سرم را هوای کشمیر است خزان به گلشن آزادگان ندارد راه نشاط اهل قناعت،…

ادامه مطلب

بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است

بر سر عشق تو هرکس هست با من دشمن است آنکه اشکی پاک می‌سازد ز چشمم دامن است در کف او می به رنگ شبنم…

ادامه مطلب

با کسی کی می‌کنم در عشقبازی همرهی

با کسی کی می‌کنم در عشقبازی همرهی من که دایم از دل خود می‌کنم پهلو تهی از ضعیفی برنمی‌آید ز لب فریاد من ناله هم…

ادامه مطلب

ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت

ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت نتوان فریب داد مرا، خوب دارمت از تو ندیده ام به جهان بی وفاتری باور مکن گر…

ادامه مطلب

ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود

ای خوش آن روز که آن سیب ذقن سبز شود هرچه می گویمت ای عهدشکن سبز شود مطلبی قصد کند هرکه حدیثی سر کرد می…

ادامه مطلب

اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند

اهل شیراز، بهشتی صفتان دهرند هرکه را مار غمی زهر زند، پازهرند در صفاهان نتوان بی می شیرازی بود اهل دریا همه محتاج به آب…

ادامه مطلب

آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ

آمد بهار و شد می چون ارغوان لذیذ آن می که آب خضر نباشد چنان لذیذ آن می که نکته سنج، خیال رطب کند از…

ادامه مطلب

از قفای زلف مشکین تو عنبر می‌دود

از قفای زلف مشکین تو عنبر می‌دود در رکاب حلقهٔ گوش تو گوهر می‌دود چون زلیخا در رهت ای یوسف گل پیرهن گه به دیوار…

ادامه مطلب

از دل برون نکرده خیال جفا هنوز

از دل برون نکرده خیال جفا هنوز گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت…

ادامه مطلب

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم سری همچون کلاه لاله در افسر نمی‌بینم درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه که غیر…

ادامه مطلب

هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد

هیچ کس یک قطره آبم غیر چشم تر نداد خواستم گر آتش از همسایه، خاکستر نداد اعتباری دولت جمشید را پیدا نشد تاک تا از…

ادامه مطلب

هلاک تاج نه چون شمع صبحگاهی باش

هلاک تاج نه چون شمع صبحگاهی باش چو آفتاب، سرافراز بی کلاهی باش سواد کعبه چو بیرون ازین بیابان نیست دوان چو برق ز دنبال…

ادامه مطلب

هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است

هر کجا حرف تو آید به میان، گل گوش است همه تن شمع زبان است، ولی خاموش است صبحدم بلبل شوریده کجا، خواب کجا بگذارید…

ادامه مطلب

نوبهار است و جنونم سوی هامون می کشد

نوبهار است و جنونم سوی هامون می کشد شور رسوایی مرا بر روی مجنون می کشد زین بیابان، باد دایم کشته بیرون می کشد زاغ…

ادامه مطلب

نکته سنجان! صفحه را از وصف می گلگون کنید

نکته سنجان! صفحه را از وصف می گلگون کنید مصرعی در پای هر سرو چمن موزون کنید شورش ایشان ز مستی نیست، از دیوانگی‌ست بلبلان…

ادامه مطلب

می‌جهد برق ز آه دل غم‌پیشهٔ ما

می‌جهد برق ز آه دل غم‌پیشهٔ ما شعله دارد حذر از تیر نی بیشهٔ ما سبزهٔ دانهٔ نخجیرگه عنقاییم همه از چشمهٔ دام آب خورد…

ادامه مطلب

منم که ساخته ام سور با عزا مربوط

منم که ساخته ام سور با عزا مربوط شده ست در کف من نیل با حنا مربوط دلم ز فیض محبت هوس نمی داند که…

ادامه مطلب

مطرب این مجلس امشب راه دل‌ها می‌زند

مطرب این مجلس امشب راه دل‌ها می‌زند چنگ بر طنبور و ناخن بر دل ما می‌زند این که در دیر مغان منصور جا دارد بس…

ادامه مطلب

مرا ز راز دو عالم، سخن بلندتر است

مرا ز راز دو عالم، سخن بلندتر است حدیث اهل محبت ز عالم دگر است بیا که موسم گل چون نسیم در گذر است بط…

ادامه مطلب

ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم

ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم چون سرمه، سر راه به فریاد گرفتیم ما جوهر خود از نظر خلق نهفتن تعلیم ز آیینه ی…

ادامه مطلب

لاله ای هرجا که بیند، داغ ما روشن شود

لاله ای هرجا که بیند، داغ ما روشن شود همچو چشم آشنا کز آشنا روشن شود انتظار سوختن بی طاقتان را مشکل است می کشد…

ادامه مطلب

گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد

گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب گرد…

ادامه مطلب

کی بود در چمن که سرودی نداشتیم

کی بود در چمن که سرودی نداشتیم با عندلیب گفت و شنودی نداشتیم ای عشق، سوختیم بساط طرب که تو هر چه به ما نمونه…

ادامه مطلب

کدام سر که نشد خاک آستانهٔ عشق؟

کدام سر که نشد خاک آستانهٔ عشق؟ علاج باد غرور است رازیانهٔ عشق متاع صبر و خرد را به جای دیگر بر که نیست غیر…

ادامه مطلب