غزلیات سلیم تهرانی
هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمیدانم
هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمیدانم مرا روی تو میباید، گل و مل را نمیدانم چو مجنون من به کوی عاشقی میآیم از…
هما به طالع من بال و پر ز بوم گرفت
هما به طالع من بال و پر ز بوم گرفت نسیم گل به رهم عادت سموم گرفت به روز حشر ترا دادخواه چندان نیست که…
هر کجا گرم است بازار ادب، محجوب باش
هر کجا گرم است بازار ادب، محجوب باش فتنه ای در هر کجا گل می کند، آشوب باش صولت جلاد را حاجت به تیغ تیز…
نوبهار است و به جدول میرود مستانه آب
نوبهار است و به جدول میرود مستانه آب دارد از یاد گلستان در دهن پیمانه آب بس که سیراب است از ابر بهاری، دور نیست…
نقش ابروش به دل، روز فراقی بستیم
نقش ابروش به دل، روز فراقی بستیم بر سر خانه ی ویران شده طاقی بستیم عشق مجنون اثری در دل لیلی کرده ست سر زنجیر…
میخورم خون که حنا آن کف پا میبوسد
میخورم خون که حنا آن کف پا میبوسد لب من تشنهٔ آن است و حنا میبوسد دست بوس تو کسی را که میسر باشد یارب…
منم که با می و مطرب همیشه در جنگم
منم که با می و مطرب همیشه در جنگم چو شمع می دهد از حال من خبر، رنگم ز باغ، خنده ی گل کبک را…
معشوق ما به جلوه چو آهنگ میکند
معشوق ما به جلوه چو آهنگ میکند جا را به گلرخان چو قبا تنگ میکند از روی آتشین تو طبعم شکفته شد این شعله، کار…
مرا گوش از بهر پیغام اوست
مرا گوش از بهر پیغام اوست زبان در دهن از پی نام اوست کسی کز فغان من از خواب ناز نگردیده بیدار، بادام اوست ز…
ما گرفتاریم و غیر از ناله نبود کار ما
ما گرفتاریم و غیر از ناله نبود کار ما بیضهٔ بلبل بود هر غنچهٔ گلزار ما دست بر سر میزند همچون مگس شکرفروش زهر خود…
لاله و گل چهره از شرم تو رنگین کرده اند
لاله و گل چهره از شرم تو رنگین کرده اند یوسفی، بهر همین نام تو گرگین کرده اند نه همین نقش ترا در چشم من…
گل پی نکهت او دست دعا کرد بلند
گل پی نکهت او دست دعا کرد بلند شمع، گردن به ره باد صبا کرد بلند هر قدم در ره گلشن خطری در خواب است…
کی ز تیغ آفتاب خویش باشد غم مرا
کی ز تیغ آفتاب خویش باشد غم مرا سر بود در راه او چون قطرهٔ شبنم مرا من که همچون سبزهام هر شبنم آب زندگی…
کرده ام در گوشه ی ایران قناعت کار خود
کرده ام در گوشه ی ایران قناعت کار خود بس بود هندوستانم سایه ی دیوار خود همچو بال مرغ بسمل مضطرب گردد، اگر افکند موم…
قدم هرکس به راه او نهد منزل نمیخواهد
قدم هرکس به راه او نهد منزل نمیخواهد به این بحر آنکه گردد آشنا، ساحل نمیخواهد ازان چون مرغ بسمل میتپم در خاک و خون…
غیر بدگویی اگر خصم پرآشوب نداشت
غیر بدگویی اگر خصم پرآشوب نداشت چه کند، دسترسی بر سخن خوب نداشت استخوانهای من از سنگ ملامت به همای داشت چندان سخن از درد…
عشق آشوب دل و جوش درون می آرد
عشق آشوب دل و جوش درون می آرد گل این باغ نبویی که جنون می آرد دارد آبی چمن عشق که یک قطره ازو مرغ…
صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند
صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند از سر زلف تو دل را چون گره وا میکند همچو فرهادی نخواهی یافت ای شیرین، ولی چون…
شکوه ی احباب را نتوان به خود مشکل گرفت
شکوه ی احباب را نتوان به خود مشکل گرفت تا زبان باشد، نمی باید سخن در دل گرفت بیخودی در وصل از من انتقام خود…
شد بهار و شمع با گل آشنایی میکند
شد بهار و شمع با گل آشنایی میکند آشنایی از برای روشنایی میکند با تپانچه میتوان تا چند رو را سرخ داشت؟ چهره را لعلی…
سری دارم چو مغزش در میان درد
سری دارم چو مغزش در میان درد ولی همچون گره بسته در آن درد هما دارد، شنیدم، استخوان درد من رنجور هم دارم همان درد…
سحر شد و دم تأثیر ناله میگذرد
سحر شد و دم تأثیر ناله میگذرد تو خفته ای به کمین و غزاله میگذرد ز چیست این همه تعجیل عمر، حیرانم که تند و…
زین گلستان تا قیامت، جوش بلبل کم مباد
زین گلستان تا قیامت، جوش بلبل کم مباد چون پیمبر سایه ی ابر از سر گل کم مباد همچو طوطی خرمی پرورده ی این گلشن…
زبان که یاد دل بوالفضول میآرد
زبان که یاد دل بوالفضول میآرد سند به دعوی ملک نزول میآرد نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان چو غنچهام ز گلستان ملول میآرد…
ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من
ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من بود شکوفه ی پیری، گل جوانی من چو تب مفارقت از من گزید، می میرم که آتش…
ز جوش ناله به دل اضطراب بسیار است
ز جوش ناله به دل اضطراب بسیار است چو باد تند شود، موج آب بسیار است کدام دل که ز شوق لبت در آتش نیست…
رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟
رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟ حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او شانه داند…
دیدم آخر به دست، جام طرب
دیدم آخر به دست، جام طرب عجب ای دور روزگار، عجب دامن همتی بود خم را به فراخی چو آستین عرب از که نالم، که…
دلم چو لاله در اطراف باغ می رقصد
دلم چو لاله در اطراف باغ می رقصد جنون ز بوی گلم در دماغ می رقصد اصول دایره ی روزگار خارج نیست به مجلسی که…
دلا تویی که به کار خودت گزیده خدا
دلا تویی که به کار خودت گزیده خدا برای عشق بتانت نیافریده خدا ازین عزیزی خود را قیاس کن که جهان ترا فروخته چون یوسف…
دگر عشق بر جان غم پرورم زد
دگر عشق بر جان غم پرورم زد چو پروانه آتش به بال و پرم زد جهان تیره گردید، گویا ز غفلت صبا پشت پایی به…
در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است
در گلستان جهان هر مرغ نالان خود است هر گلی درمانده ی حال پریشان خود است آسمان را خوش نمی آید، غم ما را مخور…
در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم
در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم وای بر ما که درین بزم سخن پردازیم سفر اول شوق است به کویت ما را صید ما…
در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است
در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است ساقی ز مومیایی می، می کند درست گر شیشه…
خونم از دوری می در تن لاغر خشک است
خونم از دوری می در تن لاغر خشک است چون گل آینه ام ریشه ی جوهر خشک است حیرت از این همه سامان سرشک است…
خوش آن روزی که بر آن طرههای مشکبو پیچم
خوش آن روزی که بر آن طرههای مشکبو پیچم دو عالم را دهم از دست و بر یک موی او پیچم خم می را بگویید…
خروش فتنهای از روزگار میآید
خروش فتنهای از روزگار میآید چو بانگ سیل که از کوهسار میآید صفای دل طلبی، چشم از جهان بربند که رخنهایست کز اینجا غبار میآید…
حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ
حرف گل و حدیث بهار و خزان دروغ تا چند گویی این همه ای باغبان دروغ کردند بحث، شیخ و برهمن به پیش عشق دعوی…
چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود
چون خم می امشب از مستی دلم در جوش بود در نوازش کردنم دست سبو بر دوش بود رفت ایامی کز آسایش نصیبی داشتیم صرف…
چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید
چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید چه سادگی ست که خال لب تو آخر…
چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟
چه ذوق در شب وصل از نظارهٔ صبح است؟ که همچو غنچه دلم پارهپارهٔ صبح است شب وصالی اگر روز کردهای، دانی که آفتاب قیامت…
چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم
چگونه زمزمه ای در چمن به کام کنم که موج لاله و گل را خیال دام کنم خوش آن که غارت مستان شود چمن، تا…
جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند
جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند عقل افلاطون در اینجا سست تدبیری کند عقل جاهل می کند دلگیری ام را بیشتر…
تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم
تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم کسی چو من نتواند شدن، منم که منم برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح شود چو…
پیاله چون به من از دست او حواله شود
پیاله چون به من از دست او حواله شود دهان غنچه پر از آب چون پیاله شود ز شوق بزم وصال تو همچو موسیقار نفس…
بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است
بیتو در بزم طرب بس که دلم محزون است ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد بس که…
بهار شد که رود هرکسی به راه چمن
بهار شد که رود هرکسی به راه چمن شکوفه رفت ز خلوت به بارگاه چمن بهار شد که ز شوخی دگر سوار شود به اسب…
به کوی عشق اسیران به بوی یار روند
به کوی عشق اسیران به بوی یار روند که بلبلان به چمن از پی بهار روند به پای خم چو نشینند می کشان به نشاط…
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن که نیست…
به بزم می کشان لاابالی
به بزم می کشان لاابالی تهی شد شیشه، جای باده خالی! ترم از ابرهای خشک ایران خوشا هند و هوای برشکالی گل امید من تا…