ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی

ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی خون دل شکستهٔ ما را چه می‌مکی؟ بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر از بند زلف…

ادامه مطلب

ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی

ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی دورم به فراق تو ز هر خوابی و خوردی این سرخی من و زردی رخ تست…

ادامه مطلب

آن فروغ دیده و آن راحت دل می‌رود

آن فروغ دیده و آن راحت دل می‌رود رخت بردارید، همراهان، که محمل می‌رود کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من جمله را خر…

ادامه مطلب

امشب ز هجر یار بخواهم گریستن

امشب ز هجر یار بخواهم گریستن زارم ز عشق و زار بخواهم گریستن نالیده‌ام هزار شب از هجر و بعد ازین هر شب هزار بار…

ادامه مطلب

اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم

اگر آن یار سیه چرده ببیند رخ زردم هم به نوعی که تواند بکند چارهٔ دردم پیش ازینم دل دیوانه بده جای گرو بود این…

ادامه مطلب

از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر

از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیک‌تر؟ شد باغ پرینگی دگر، هر برگی از…

ادامه مطلب

یاران و دوستداران جمعند و جام گردان

یاران و دوستداران جمعند و جام گردان مطرب همیشه گویا، ساقی مدام گردان قومی در انتظاریم، این جا دمی گذر کن وین قوم را به…

ادامه مطلب

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود به کوی عشق دلم را گذار خواهد بود سرم به خاک بپوسید و آتش غم دوست در استخوان…

ادامه مطلب

هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد

هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد وانکه داغ او گرفت از بندگی عارش نباشد نیست عیبی اندرین گوهر،ولیکن من شکستش می‌کنم، تاهیچ…

ادامه مطلب

هر چند به کوی او دیرست که پی بردم

هر چند به کوی او دیرست که پی بردم بسیار بگردیدم تا راه بوی بردم تا خلق ندانندم وز چشم نرانندم صد بار سر خود…

ادامه مطلب

نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟

نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟ چه جرم رفت؟ که مستوجب جفای تو بودم نهان شدی ز من، ای آفتاب چهره، همانا چو…

ادامه مطلب

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند وگر به جان طلبم بوسه‌ای رهانه کند به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک هر…

ادامه مطلب

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد مطرب ما…

ادامه مطلب

من چو همین حرف الف دیده‌ام

من چو همین حرف الف دیده‌ام حرف دگر زان نپسندیده‌ام هر چه نه از پیش الف شد روان همچو الف بر همه خندیده‌ام هیچ ندارد…

ادامه مطلب

مشتاق یارم و به در یار می‌روم

مشتاق یارم و به در یار می‌روم دلدارم اوست، در پی دلدار می‌روم تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی مانند سایه بر در و…

ادامه مطلب

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟

مرا مپرس که چون شرمسارم از یاران؟ ز دست این دم چون برف و اشک چون باران به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه…

ادامه مطلب

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی

ما را چو توانی که ز خود دور فرستی این نیز توانی که بما نور فرستی در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم ما…

ادامه مطلب

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟

گفتم که بگذرانم روزی به نام و ننگی؟ خود با کمند عشقم وزنی نبود و سنگی رفت از دهان تنگش بار و خرم به غارت…

ادامه مطلب

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر می‌شد ز تو زان روی همچون…

ادامه مطلب

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟

گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟ ور به وصلش شادمان گردید غم‌خواری چه شد؟ عاشقی گر کامیاب آمد ز معشوقی…

ادامه مطلب

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟

کرا بر تو فرستم که شرح حال کند؟ به نام من ز لبت بوسه‌ای سؤال کند؟ دلم قرین غم و درد و رنج و غصه…

ادامه مطلب

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند

فرش زمردین به زمین در کشیده‌اند و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیده‌اند دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر بر سر نهاده، پیش صنوبر…

ادامه مطلب

عشق و درویشی و تنهایی و درد

عشق و درویشی و تنهایی و درد با دل مجروح من کرد آنچه کرد آه من شد سرد و دل گرم از فراق بر سر…

ادامه مطلب

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان باده‌ای گر…

ادامه مطلب

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر

شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید…

ادامه مطلب

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن

سهل باشد روزه از نانی و آبی داشتن روزه از روی چنان باشد عذابی داشتن سوختم از روزهٔ هجرانش، اندر عید وصل هم به می…

ادامه مطلب

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم که در حضور تو با خویشتن نمی‌باشم چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم چنان که گویی در…

ادامه مطلب

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم عارضت ماه تمامست، ای صنم تا بود بر دیگران وصلت حلال بر من اسایش حرامست، ای صنم زان دهان…

ادامه مطلب

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند

ز دور ار ترا ناتوانی ببیند تنی مرده باشد، که جانی ببیند کجا گنجد اندر زمین؟ عاشقی کو رخت را به شادی زمانی ببیند کسی…

ادامه مطلب

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم

روزی بر آن شمع چو پروانه بسوزم در خویش زنم آتش و مردانه بسوزم چون با من بیگانه غمش را سر خویشست با خویش در…

ادامه مطلب

رخ باز نهادم به سماوات الهی

رخ باز نهادم به سماوات الهی تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا چون یار مسیحم، بسم…

ادامه مطلب

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود

دوش بی‌روی تو باغ عیش را آبی نبود مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود در کتاب طالع شوریده می‌کردم نظر بهتر از…

ادامه مطلب

دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست

دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست ز حسرت دهنت جان من رسید به لب خوشا کسی…

ادامه مطلب

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند وانکه بردند به گردون ز کله داری سر هم کمر بستهٔ…

ادامه مطلب

دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم

دل خود را به دیدار تو حاجت‌مند میدانم غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم مرا گویی سر خود گیر و پایم بسته‌ای محکم عظیم…

ادامه مطلب

درد سری می‌دهیم باد صبا را

درد سری می‌دهیم باد صبا را تا برساند به دوست قصهٔ ما را برسر کویش گذر کند به تانی با لب لعلش سخن کند به…

ادامه مطلب

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود راه ترا هزار و دو منزل یکی شود زین آب و گل گذر کن و مشنو…

ادامه مطلب

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی انفس و آفاق را میوهٔ بستان تویی از ره صورت ترا آدم خاکیست نام چونکه به معنی رسی صورت…

ادامه مطلب

چون همه ملک وجود خانهٔ شاهست و شاه

چون همه ملک وجود خانهٔ شاهست و شاه راه چه جویی به غیر؟ بیش چه پویی به راه؟ ای که نچیدی گلش،، در گل خود…

ادامه مطلب

چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش

چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش ورش دانسته‌ای، زنهار! خامش باش و دم درکش ازآن بی‌چون و چند ار تو…

ادامه مطلب

چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش

چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش خلاص من متصور کجا شود ز کمندش؟ به رنگ چهرهٔ او گر نگه کند گل…

ادامه مطلب

جز لبم شرح میان او نکرد

جز لبم شرح میان او نکرد جز دلم وصف دهان او نکرد روی اقبالی ندید آن سر، که زود جای خود بر آستان او نکرد…

ادامه مطلب

تو ز آه من ار هراسانی

تو ز آه من ار هراسانی چون دلم می‌بری به آسانی؟ بر دل ما مکن جنایت پر که به ترکت کنیم اگر جانی روز آن…

ادامه مطلب

ترا می‌زیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری

ترا می‌زیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری که عنبر بر بیاض سیم و سنبل بر سمن داری چو گفتم عاشقم، بر تو،…

ادامه مطلب

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست گر فتنه می‌شویم بر آن روی، طرفه نیست زیرا که یار فتنهٔ…

ادامه مطلب

پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟

پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب کشیده‌ایم بسی‌بار چرخ، وقت آمد که چرخ…

ادامه مطلب

بی تو نکردیم به جایی نشست

بی تو نکردیم به جایی نشست با تو نشستیم به هر جا که هست صورت خوب از چه به گیتی بسیست چشم مرا مثل تو…

ادامه مطلب

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم جزین کاری نمی‌دانم که در کار خراباتم خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من خراباتیست یار من، از آن…

ادامه مطلب

بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او

بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او وآن غمزهٔ چو تیر و رخ مهربان او انگشت می‌گزد به تحیر کمان چرخ ز انگشت رنگ داده…

ادامه مطلب

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ ای در جهان غریب، مسوز این غریب را دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو ای حورزاده،…

ادامه مطلب