غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو کی راست شود کارم؟ زین غصه که…
ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم
ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم از نوش دهان تو چندین چه زنی نیشم؟ گر زانکه سری دارم در پای تو، ای دلبر کس را…
او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد
او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد ورنه هم بر گریهای زار من بخشیده باشد نی، چه باک از نالهٔ من لالهرویی را؟ که صد…
آن کمان ابرو به تیر انداختن
آن کمان ابرو به تیر انداختن عالمی را صید خواهد ساختن چون کمان در خود کشید اول مرا آخرم خواهد چو تیر انداختن تاختن خواهد…
آن تیر بالا را ببین ز ابرو کمانها ساخته
آن تیر بالا را ببین ز ابرو کمانها ساخته از تیر چشم مست خود آهنگ جانها ساخته جان در بلای زلف او تن، مبتلای زلف…
اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی
اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی هم آخرم بکشیدیی و چون کمان بشکستی درآمدم که نشینم، برون شدی به شکایت برون شدم که…
از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین
از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین چشمی که بیند غیر او ما را نشاید بعد ازین دل را چو با دیدار او…
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی نکتهای شیرینتر از نوشم بگوی بر دهانم نه لب و سری که هست از زبان خویش در گوشم بگوی…
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر روی سبز ارنگت اندر حلقهٔ زلف سیاه سرخ رویان را…
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید وانکه در پای تو افتاد سرافراز آید هر کبوتر که ز دام سر زلفت بجهد به…
هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد گر تو جفا چنین کنی، از تو دلم به جان رسد مایهٔ روزگار خود در هوس…
نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست برون از جهان چیست؟ بازار ماست به دستم ز باغ جهان گل مده که بیروی آن نازنین خار ماست…
نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند
نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند زلف و رخت ز نسترن و لاله رستهاند چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب گویی…
مینالم ازین کار به سامان نرسیده
مینالم ازین کار به سامان نرسیده وین درد جگر سوز به درمان نرسیده جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده…
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم بیخبر بودم و از دور کمان مهرهٔ…
معشوقه پی وفا نباشد
معشوقه پی وفا نباشد ور بود، به عهد ما نباشد هرگز سر کوی خوبرویان بیفتنه و ماجرا نباشد هر چند که یار ما ختاییست ما…
مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟ که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز…
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم بر وصل تو یکروز ببینی که امیریم ای سرو، که اسباب جوانی همه داری با ما به جفا…
گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟ بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟ ز سرو راست تری، یاد نسترن چه کنی ز لاله…
گر نخواهی که نظر با من درویش کنی
گر نخواهی که نظر با من درویش کنی این توانی که به صد غصه دلم ریش کنی نکنی گوش به جایی که رود قصهٔ من…
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا چون درین مقام آیی گوش کن که در راهت ز آب…
که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟
که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟ ز سجده گاه عبادت به پیش صدر جلالش هزار دیده بر آن چهره ناظرند ولیکن نمیرسد نظر هیچکس به…
کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی
کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی آن کمان پنهان بدار، اکنونکه تیر انداختی بر سمند فتنه زین دلبری بستی، ولی حملهٔ اول ز شوخی…
عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم
عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم بر سر خاک درت گر بودم راه…
عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار…
صاحب روی خوب و زلف دراز
صاحب روی خوب و زلف دراز نه عجب گر به عشوه کوشد و ناز آنکه زلفش به بردن دل خلق دام سازد، کجا شود دمساز؟…
شب دوشینه در سودای او خفتم
شب دوشینه در سودای او خفتم از آن امروز با تیمار و غم جفتم زمن هر چند سر میپیچد آن دلبر اگر دستم رسد در…
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه روزی که درآیی ز درم مست شبانه در صورت خوبان همه نوریست الهی از شمع رخت میزند…
زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل
زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل ز بس جمال که داری، نظر به روی تو مشکل مرا ز بار فراقت حکایتیست مطول…
ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم
ز عشقت روز اول من به شهر اندر ندی کردم به آخر چون در افتادم سر خود را فدی کردم به خاکم چون رسی، شاید…
روی تو، که قبلهٔ جهانست
روی تو، که قبلهٔ جهانست از دیدهٔ من چرا نهانست؟ جایی بجز از درت ندارم گر درنگری، بجای آنست در دل زدهای تو آتش عشق…
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت بنشستم که نویسم سخن عشق و ز دل شعلهای…
دوشم از وصل کار چون زر بود
دوشم از وصل کار چون زر بود تا به روز آن نگار در بر بود جام در دست و یار در پهلو عشق در جان…
دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
دلی که با سر زلف تو آشنا باشد گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان تو خود معاینه…
دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر
دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر گفتمش ای جان، بیا، دست به یاری بده گفت…
دل به کسی سپردهام کو همه قصد جان کند
دل به کسی سپردهام کو همه قصد جان کند کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند هر که بدید کار ما وین رخ زرد…
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
درهجر تو درمان دل خسته ندانم زان پیش که روزی به غمت میگذرانم گفتی که به وصلم برسی زود، مخور غم آری، برسم، گر ز…
در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر هر نفسی…
خوشا آن عشرت و آن کامرانی
خوشا آن عشرت و آن کامرانی که ما را بود از ایام جوانی سفر کردم به امید غنیمت غنیمت عمر بود و گشت فانی ندیدم…
حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا
حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا در سینه بشکنم نفس خویش را به غم…
چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند
چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من…
چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟
چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟ که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانی نشستهام که بجویی مرا، خیال نگه کن…
جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش
جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش مقبل آنست که آیی به مبار کبادش دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان تو…
تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟
تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟ که هجرانت چه میسازد همی با روزگار ما؟ چه ساغرها تهی کردیم بر یادت…
ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی هر موی که زلفش…
تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟
تا کی از هجر تو بیخواب و خورم باید بود؟ به تو مشغول وز خود بیخبرم باید بود؟ چاره کردم که مگر درد تو بهتر…
پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز…
بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم که بوی دوست میآرد نسیم باد نوروزم به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی…
به رخ شمع شبستانم تویی بس
به رخ شمع شبستانم تویی بس به قامت سرو بستانم تویی بس نهان بودی زما، پیداستی باز کنون پیدا و پنهانم تویی بس من و…
به آن سرم که سر خود ز می چو مست کنم
به آن سرم که سر خود ز می چو مست کنم گذر به کوچهٔ آن ترک میپرست کنم به خیره سوختنم دست یافت دوست، مگر…