قدر ارباب وفا نیست بخاک در تو

قدر ارباب وفا نیست بخاک در تو بیوفایی و وفا قدر ندارد بر تو گر ز ما جان طلبی از تو نداریم دریغ جان و…

ادامه مطلب

غیرتم در دیده ها چون باد اگر ره داشتی

غیرتم در دیده ها چون باد اگر ره داشتی ذره یی خاکرهش در چشم من نگذاشتی گرنه بر بالای هم نه طاق بستی این سرای…

ادامه مطلب

عیبم مکن اگر (که) من هستم (خراب) عشق

عیبم مکن اگر (که) من هستم (خراب) عشق کایزد سرشت (آبم و) خاکم بآب عشق ساقی بیار (می) که برنکشد از چه غمم سررشته خرد…

ادامه مطلب

عالمی گر خون خورند از عشق ما هم می‌خوریم

عالمی گر خون خورند از عشق ما هم می‌خوریم بخش خود ما نیز خون دل ز عالم می‌خوریم پیش ما از ذوق شادی لذت غم…

ادامه مطلب

عاشق مستم و محنت زده از بار دلم

عاشق مستم و محنت زده از بار دلم دوستان عفو کنیدم که گرفتار دلم همه کس در پی تیمار و دل من ز جنون سنگ…

ادامه مطلب

صبوری از غمت ایشوخ بیوفا تاچند

صبوری از غمت ایشوخ بیوفا تاچند غم تو تا کی و صبر و شکیب ما تا چند تو بیوفا چو پشیمان نمی شوی از جور…

ادامه مطلب

شمع رخسار بتان خانه ز بنیاد بسوخت

شمع رخسار بتان خانه ز بنیاد بسوخت هرکه را چشم برین طایفه افتاد بسوخت شرر تیشه فرهاد دلیلست بر آن که دل سنگ هم از…

ادامه مطلب

شاهباز عشق سیری کرد بر بالا و پست

شاهباز عشق سیری کرد بر بالا و پست هر دو عالم گشت و آخر بر سر مجنون نشست هرکه مهر سبز خطان در دل او…

ادامه مطلب

سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم

سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق گر چه…

ادامه مطلب

سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است

سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است بعد از این خواهد…

ادامه مطلب

سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد

سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک…

ادامه مطلب

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم می خور که کردگار ببخشد گناه هم آب حیات اگر نه بپای تو جان دهد جایی فرود…

ادامه مطلب

زد جامه چاک و سینه صافی چو مه نمود

زد جامه چاک و سینه صافی چو مه نمود گویی شکافت ابر و مه چارده نمود چشمش بیک نگاه مرا کشت و زنده کرد آن…

ادامه مطلب

ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم

ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم سگ تو ایم گر آلوده و اگر پاکیم چه غم ززخم تو ما را غمی که هست این…

ادامه مطلب

روی نیاز بر ره آنسرو ناز به

روی نیاز بر ره آنسرو ناز به جانی که دادنی است بروی نیاز به بر باد فتنه اطلس گل زود میرود چونسرو ژنده پوشی و…

ادامه مطلب

رفتی و چراغ ستم افروخته کردی

رفتی و چراغ ستم افروخته کردی دیدی که چه باروز من سوخته کردی کشتی بجفا شهری و از درد رهاندی درد همه در جان من…

ادامه مطلب

دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود

دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود غرقه بخون دل شود گر همه چشم من بود آه که گیردم نفس راه گلو ز…

ادامه مطلب

دور فلک که جام مرادم نمیدهد

دور فلک که جام مرادم نمیدهد هرگز چو خلق هم دل شادم نمیدهد من با بتان وفا کنم ایشان جفا کنند یارب چه شد که…

ادامه مطلب

دلا خراب مکن نقش بت پرستی را

دلا خراب مکن نقش بت پرستی را چو گرد باد فروپیچ گرد هستی را دم مسیح و حیات خضر بما نرسد غنیمتی شمر ای دوست…

ادامه مطلب

دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را

دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را جان تازه کند دیدن بت برهمنان را عاشق که در آتش نرود چون زن هندو نامش ننهی…

ادامه مطلب

درعشق گنهکارم اگر خاک نگردم

درعشق گنهکارم اگر خاک نگردم تا خاک نگردم ز گنه پاک نگردم عمرم بتماشای تو بگذشت و هنوزت یکبار نبینم که جگر چاک نگردم بی…

ادامه مطلب

الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها

الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها از آن روزست در دل‌ها خیال دانه خالت که…

ادامه مطلب

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن سپرده‌ام دل خود را به دست خون‌خواری که راضی‌ام ز…

ادامه مطلب

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش آهی کشم که آینه گردد ز حال خویش مرغ شکسته بالم و در وادی امید پیدا بود…

ادامه مطلب

از جهان این بس که نانی خشک و آبی خوش کنی

از جهان این بس که نانی خشک و آبی خوش کنی وانگهی در گوشه یی افتی و خوابی خوش کنی گنج قارون صرف راه کعبه…

ادامه مطلب

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد که عشق آموختن پیرانه‌سر کوری به یار آرد مکش ای مست ناز امروز مارا فکر فردا…

ادامه مطلب

در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است

در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است پیش صاحب مشربان مردن حیات و زندگی است قصه طوطی شنیدی مردنست آزادیت تا نمردی گردنت…

ادامه مطلب

در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است

در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است در سجده شکر حقم کاین دولتم ارزانی است دلدار اگر جوری کند از غایت یاری…

ادامه مطلب

خوش آنکه همنفس یار خویشتن بودم

خوش آنکه همنفس یار خویشتن بودم رفیق و همدم و همراز و همسخن بودم خوش آنکه جلوه چو میکرد آفتاب رخش من آفتاب پرستی چو…

ادامه مطلب

خوبان که نیش بر جگر ریش می‌زنند

خوبان که نیش بر جگر ریش می‌زنند نوشی نمی‌دهند چرا نیش می‌زنند خار از دلم به زخم زبان کی برون شود؟ بیهوده سوزنی به دل…

ادامه مطلب

خطت که لب لعل شکر خای گرفته

خطت که لب لعل شکر خای گرفته نقشی است که در خاتم جان جای گرفته از چشم و دل ما نرود سرو قد تو کان…

ادامه مطلب

حدیث ما و تو هر بوالهوس نمیداند

حدیث ما و تو هر بوالهوس نمیداند زبان عاشق و معشوق کس نمیداند من از حدیث تو مستم رقیب از شکرت سخن سرایی طوطی مگس…

ادامه مطلب

چون شمع دل از داغ تو افروختنش به

چون شمع دل از داغ تو افروختنش به عاشق که دل افسرده بود سوختنش به گر رسم وره عقل ندانم مکنم عیب کاین دانش بیهوده…

ادامه مطلب

چو گفتم از کف من زلف را به تاب مکش

چو گفتم از کف من زلف را به تاب مکش بخنده گفت کهه کوته کن و دراز مکش سرم فدای تو باد ای طبیب بهر…

ادامه مطلب

چو آتشپاره از در درآمد خانه گلشن شد

چو آتشپاره از در درآمد خانه گلشن شد چه آتشپاره کز رویش چراغ دیده روشن شد خیال دانه خالش من از دل چون کنم بیرون…

ادامه مطلب

چند فتد به کشتنم زلف تو ماه برطرف

چند فتد به کشتنم زلف تو ماه برطرف روی تو میکشد مرا زلف سیاه برطرف چشم خوش تو برد دل تهمت او بخط فکند چون…

ادامه مطلب

چشم زناز یوسفش سوی پدر نمی فتد

چشم زناز یوسفش سوی پدر نمی فتد ناز ببین که بر پدر چشم پسر نمی فتد منتظرم ولی تو کی چشم بچشم من کنی کاین…

ادامه مطلب

جدایی از درت جانا بزهر آلوده تیرم به

جدایی از درت جانا بزهر آلوده تیرم به که چون دور از تو خواهم ماند باری گر بمیرم به روا باشد که چون یادت دهند…

ادامه مطلب

توبه کردم از می و معشوق سرمستم دگر

توبه کردم از می و معشوق سرمستم دگر توبه یی هرگز نکردم من که نشکستم دگر ذره خاکم ولی تا جذبه مهرم رسید آنچنان برخاستم…

ادامه مطلب

تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو

تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو بیا بیا که صبوری نمی توان از تو بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی چه زود…

ادامه مطلب

تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم

تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم روزی بدود دل ز فراق تو شب کنیم تا چند جام لعل نهد لب بلب مرا ما کاسه…

ادامه مطلب

تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش

تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش هیچ از دهان کس نشد آلوده شکرش آن شاخ گل که نخل مرادیست این زمان جز باد…

ادامه مطلب

پیشت چو آب دیده خود خوار مانده ایم

پیشت چو آب دیده خود خوار مانده ایم خواری ز پیش ماست که بسیار مانده ایم از جور سنگ فتنه رفیقان گریختند ما پا سکشته…

ادامه مطلب

پس از اجل به که روشن شود نکویی ما

پس از اجل به که روشن شود نکویی ما گر استخوان ننماید سفید رویی ما کنون که سنگ ملامت رسید دانستم که خالی از سببی…

ادامه مطلب

بیا که می‌کُشدم درد آرزومندی

بیا که می‌کُشدم درد آرزومندی طبیب درد منی در بمن چه می‌بندی مرا گریز چو از بندگی میسر نیست تو را گزیر نباشد هم از…

ادامه مطلب

بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد

بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد یوسف مصری یکی هم از خریداران تست او…

ادامه مطلب

بلبل زسوز زار من آهنگ برگرفت

بلبل زسوز زار من آهنگ برگرفت گل هم زخون دیده من رنگ برگرفت خوش آنکه یار زهره جبین گشت ساقیم آخر نهاد جام می و…

ادامه مطلب

بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود

بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود چشم چون بگشاد تا خواند سیاهی رفته بود این چه گفتار است یا رب این چه…

ادامه مطلب

بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او

بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او مردن بسی اسان بود هرچند کز حرمان بود گر…

ادامه مطلب

بتر ز محنت هجر ای پسر چه خواهد بود

بتر ز محنت هجر ای پسر چه خواهد بود جدا ز وصل توام زین بتر چه خواهد بود به حلق تشنه ام از جرعه لب…

ادامه مطلب