غیرتم در دیده ها چون باد اگر ره داشتی

غیرتم در دیده ها چون باد اگر ره داشتی
ذره یی خاکرهش در چشم من نگذاشتی
گرنه بر بالای هم نه طاق بستی این سرای
گرد باد آه من سقفش ز جا برداشتی
گل شکفت از خاکره هرجا سگ او پا نهاد
کاشکی چشم مرا هم خاک راه انگاشتی
گر بخاک پای او بودی فلک را دسترس
چشمه خورشید را صد ره بخاک انباشتی
من ز بختم گل شکفتن چشم او در راه من
گر توانستی بجای سبزه پیکان داشتی
با چنین رویی که پنهان شد ز شرم او ملک
کی شدی خورشید پیدا گر حیایی داشتی
پیش اهلی با چنین رسوایی و شرمندگی
هرکه مجنون را بدیدی عاقلی پنداشتی
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *