غزلیات – امیر علیشیر نوایی
زهی قد و عذارت سر به سر خوب
زهی قد و عذارت سر به سر خوب به خوبی بنده حسن تو هر خوب اگر لطفست اگر جور از تو چونست که هر کارت…
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج لیک غیر آنچه خواهد شد به نقل و باده خرج قلب روی اندود من خرج سگان…
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد که چون تو آهوی وحشی به دام ما افتد به روز وصل تو جمشید نوشد آب خضر…
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد که از سفال خرابات جام جم دارد منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس به زهدم…
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست تب خاله بران گوشه لب حب نباتست از دیر سوی مسجد ازانم حرکت نیست کان مغبچه در میکده…
من و میل الف قامت آن حور سرشت
من و میل الف قامت آن حور سرشت بر سرم چون که قضا در ازل این حرف نوشت چشم دارم که دهد پیر مغان از…
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال از پی…
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا گل جدا آتش من نیز کند خار جدا از جدایی من و یار ابر ز تأثیر…
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد چراغ انجمن آن به که یار من باشد چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش که…
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل چون…
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم کاهل دین را ز وی آشوب و بلا می بینم زاهدا منع مکن چون نگرم در رخ…
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب که سازد هر زمان در گریه ام بی اختیار امشب به حالم شمع را گر دل…
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان غلط گفتم که شاه کج کلاهان چه حسنست اینکه خون هر که ریزی نهد سر پیش رویت عذرخواهان چو…
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح تا دم آخر کنون سر بر ندارم از قدح منکه غرق می شدم باید سرم دادن بباد چون…
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود رفتم به دیر و شوکت رندان بساحتش از هر چه…
دل کز غمت آرام نباشد برم او را
دل کز غمت آرام نباشد برم او را تا چند بکویت برم و آورم او را زاغی که کند گاه جنون میل نشستن بر فرق…
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت توام خلاص نمایی…
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟ راستی در خم این گنبد دوار کجاست؟ دلم از خانقه و زهد و ریایی بگرفت راه میخانه…
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من صبح دعاست کار من تا شکند خمار من هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست چشم و…
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر من نه آن بلبلم ای گل که…
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را نخست آرد سوی ما ترکتاز قتل و یغما را رخش در نازکی بر باد داده صفحه…
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم یعنی از زهد ریایی به پناه آمده ایم سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح چو…
من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب ز عشق تازه جوانی بگو چه گشت رسید هزار…
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را بیک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ…
یا رب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟
یا رب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟ مست در میکده از ساغر و پیمانه کیست؟ سوی مسجد شده و غیرت آن می کشدم پیش…
اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک
اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک مرا ز خاک شدن در طریق عشق چه باک به می فتاده ام اما ز ضعف جسم…
ای ز آتش می در گل روی تو اثرها
ای ز آتش می در گل روی تو اثرها در سینه ازان آتشم افتاده شررها سنگ لب رودی ز قتیل تو رود خون باشد ز…
بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
بپوشان روی خویش از خرقه پوشان برندان باده نوش آن گه بنوشان در آتشگاه سودای تو سوزند ریایی دلق خود را خرقه پوشان ردای رهن…
بی روی تو شد تیره از اشک مرا شب ها
بی روی تو شد تیره از اشک مرا شب ها روشن نشود شب ها بی ماه ز کوکبها از تیرگی هجرت شد روز و شبم…
توان دلیر به خورشید آسمان دیدن
توان دلیر به خورشید آسمان دیدن ولیک ماه رخش را نمیتوان دیدن صدش رقیب و هزارش هراس چون دیدم به دل رسید بلا صد هزار…
چون بیاد لعل او میل می گلگون کنم
چون بیاد لعل او میل می گلگون کنم ساغر دوران ز خوناب جگر پر خون کنم از پی دفع خمار مفلسان میکده گر ندارم وجه…
در دلم تیره گی از فرقت مشکین خالیست
در دلم تیره گی از فرقت مشکین خالیست که ازو هر نفسم آمده مشکل خالیست مرغ دل کش نبود بال به سوی تو پرد چه…
دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت
دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت می کوثر به کف مغبچه حور سرشت لوح رخسار تو آمد سبقم روز ازل کلک قدرت چو…
ز بسکه مستی عشقم ز شرح بیرون است
ز بسکه مستی عشقم ز شرح بیرون است می است اشک جگرگون مگر که او چون است شراب را بود آن گونه زان گل رخسار…
ساقی از رنج خمارم بد حال
ساقی از رنج خمارم بد حال به کفم نه قدح مالامال قدحی کاو بزداید از دل گر ز دورانش بود رنگ ملال کشم آن نوع…
شبنم که هوا ریخت به گل ها و سمنها
شبنم که هوا ریخت به گل ها و سمنها شد آبله عارض اطفال چمنها گلهای چمن گر نه شهیدان فراقند چون لاله چرا غرقه بخونند…
قدح به خلوت یارم بهانه ای باشد
قدح به خلوت یارم بهانه ای باشد مرادم از دو سرا کنج خانه ای باشد ز تیر عشق تو زخمی به سینه میخواهم که هر…
گر اول آتش عشق آسان نمود ما را
گر اول آتش عشق آسان نمود ما را زد یک شرر بر آورد از سینه دود ما را آرام و خواب از ما ای همدمان…
ما را به جز گدایی میخانه کار چیست؟
ما را به جز گدایی میخانه کار چیست؟ کاری که قسمت ازلست اختیار چیست؟ چون بیوفاست غمکده دهر می بیار بودن درین سرای دمی هوشیار…
منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را
منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را جمله در چشمم نروبم گر در خمار را میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست بهر…
نسیم صبح نمود از تغار صهبا موج
نسیم صبح نمود از تغار صهبا موج چو باد شرطه که آرد ز روی دریا موج به باده زورق می را گر افکنی باشد چو…
واعظان تا چند منع جام و ساغر می کنند
واعظان تا چند منع جام و ساغر می کنند چون دماغ خویش را هم گه گهی تر می کنند از قدح آنانکه گاه نشاء مییابند…
اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست
اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست ز شیخ و خانقه و حور و روضه…
ای ز رویت ماه را صدگونه تاب
ای ز رویت ماه را صدگونه تاب مه مگو باشد سخن در آفتاب غیر در کویت عذابم می کند هیچکس نشنیده در جنت عذاب تا…
بر در دیر مغان هر روز خدمت میکنم
بر در دیر مغان هر روز خدمت میکنم صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت میکنم پیر دیرم گر بهر عمری دهد یک جام می…
بیا که پیر مغان جام پر ز صهبا ساخت
بیا که پیر مغان جام پر ز صهبا ساخت ز بهر دردکشان بزم می مهیا ساخت مرا به مجمع رندان رسید صف نعال ازانکه مغبچه…
تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت
تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت وه که ممکن نیست دیگر چشم را…
چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو
چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو باشد آن پوشیدنش رو در سحاب از روی تو گل اگر نبود رخت پس وقت تعجیل خرام…
در دلم آتش محبت اوست
در دلم آتش محبت اوست آب چشمم ز دود فرقت اوست نیست دود دلم بهیأت سرو از دلم رسته سرو قامت اوست لب لعلش که…
دو زلف کان مه نامهربان به تاب افکند
دو زلف کان مه نامهربان به تاب افکند نقاب بر مه و برقع بر آفتاب افکند به طرف مصحف عارض نمود حلقه زلف نشانه را…