غزلیات – امیر علیشیر نوایی
هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت
هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت تنها نه من به خاک مذلت فتاده ام هرگز فلک بر…
از شهد نگویم لب آن سیمبر آلود
از شهد نگویم لب آن سیمبر آلود از شیره جانست که گلبرگ تر آلود از خون دلم بود رخ آلوده مژگان چون خواستم از اشک…
آن گل که نوشد می با رقیبان
آن گل که نوشد می با رقیبان بینند و میرند مسکین غریبان ای گل به گلشن چون جلوه سازی افغان مکن عیب از عندلیبان چون…
باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید
باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید ریخت هر سویی دو صد خون تا به سوی من رسید هر چه از طوفان اشک من…
به مخموری پیاپی می طپد دل
به مخموری پیاپی می طپد دل مگر از مژده می می طپد دل؟ لبالب ساغرش سازد مگر دفع چو زینسانم پیاپی می طپد دل مگر…
تا که یک شام به بزم طربش در شد شمع
تا که یک شام به بزم طربش در شد شمع کشته و مرده آنشوخ ستمگر شد شمع در شب وصل رخ آن بت مهوش کافیست…
چو آتشی است لب لعل پر فسانه او
چو آتشی است لب لعل پر فسانه او زبان به عشوه برآوردنش زبانه او بهانه در دم قتلم اگر کنده چه زیان به نقد می…
خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد
خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد چو دارد مغبچه جام می و…
در میکده صلاح و ورع در شماره نیست
در میکده صلاح و ورع در شماره نیست آنجا جز آنکه باده بنوشند چاره نیست حال مآل دردکشان گرچه شد نهان احوال اهل صومعه هم…
رندان که میل باده به دیر فنا کنند
رندان که میل باده به دیر فنا کنند آیا بود که جام اشارت بما کنند رنجم خمار گر چه بود مهلک ای حکیم باید که…
زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت
زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در…
سرگران گشتم ازان نرگس خواب آلوده
سرگران گشتم ازان نرگس خواب آلوده جگرم خون شد ازان لعل شراب آلوده لبش آلوده به می گشت و حیاتم بخشید جوهر جان که بیاقوت…
صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد
صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد من نیز چو نوشم به کنم آنچه توان کرد جاوید سرافراز شد آنکس که سر خود در دیر…
کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این
کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این پر می صاف اگر شود جام جهان نماست این جام جم است اگر بود و آئینه سکندری این چو…
گل رویت که ظاهر گشته رنگ یاسمین او را
گل رویت که ظاهر گشته رنگ یاسمین او را چه باشد کز می گلرنگ سازی آتشین او را نمی دانم ز می شد سرخ چون…
مطلب صبح ازل طلعت درویشان است
مطلب صبح ازل طلعت درویشان است مخزن نقد ابد خلعت درویشان است شمع خورشید که گلزار ازو شد روشن گلی از بزمگه نزهت درویشان است…
می آئینه گون صاف و قدح آئینه فام است
می آئینه گون صاف و قدح آئینه فام است جز عکس رخ یار درو دانکه حرام است چو ساقی مهوش قدحت عشوه کنان داشت تقوی…
نیست دل اینکه من زار بلاکش دارم
نیست دل اینکه من زار بلاکش دارم از تو در سینه خود پاره ای آتش دارم ساقیا جرعه می ده که بامید وصال درکشم چند…
هست رویت چون گل و خال لبت بالای او
هست رویت چون گل و خال لبت بالای او چون حریر آل کز عنبر بود تمغای او مرغ دل را زان به سوی گلشن وصلت…
از من آواره در کویت فغانی مانده
از من آواره در کویت فغانی مانده بی نشانی رفته و از وی نشانی مانده خان و مان در کوی تو درباختم بنگر کنون خان…
ای بگه جلوه قامت تو قیامت
ای بگه جلوه قامت تو قیامت آن قد رعنا قیامت است نه قامت گاه خرامت هزار جان بدر از تن گر برود گو برو تو…
باز در دیر مغان آه و فغان آورده ام
باز در دیر مغان آه و فغان آورده ام عالمی را از فغان خود به جان آورده ام از گناه توبه با زنار گبر خویش…
بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم
بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم بیا این سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم سیاهی گرانمایه غم که سازد وقت ما…
تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است
تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است وان عیش غنیمت که در میکده باز است از ناز مران رخش پی قبل که هر…
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش…
خیال مغبچگان تا درون جان من است
خیال مغبچگان تا درون جان من است بکوی دیر مغان ناله و فغان من است کمند زلف بتی این که ساختم زنار درون دیر بهر…
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت عکس…
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها ارباب وفا جان دهد…
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها وزان رطل گران افسردگان را سرگرانی ها نشانت یافت هر کو بی نشان شد هست ازان آتش…
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل گر ز چاک…
طریق شیوه رندی کسی بجا آورد
طریق شیوه رندی کسی بجا آورد که روی دل سوی میخانه فنا آورد نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه ز چهره نور رسانید…
کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس
کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس باده و مغبچه از دیر مغان ما را بس طوبی نسیه ترا زاهد خودبین که به…
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد ز دل رمیده بلبل نه یکی هزار دارد ز می شبانه در باغ سحر به سر…
ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست
ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست واعظا این همه از باغ جنان قصه…
مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها
مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی…
هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن
هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار…
از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید
از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید بر دلم درد آنچه کردن شرح نتوانم رسید وه که نتوان دوخت چاک پیرهن بر زخم زار…
ای به گلستان هزار نرگس شهلا
ای به گلستان هزار نرگس شهلا در گل گلزار عارضت به تماشا لاله و گل از تجلی تو بخوبی قمری و بلبل ز شوق تو…
باز در دیر مغان عربده مستانست
باز در دیر مغان عربده مستانست سخن از گنج فشانی تهی دستانست مطرب از همت حاتم چه سرود آراید که فلک پست ترین منزل سر…
بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب
بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب خضر را آب حیات و رند را آب عنب گفته ای یک تیره شب تا روز…
تا گدایی در میکده آئین منست
تا گدایی در میکده آئین منست رخنه ها از مژه مغبچه در دین منست زان دم از یاری می میزنم ای شیخ که او همدم…
چه خوش باشد که باشد در بهارم
چه خوش باشد که باشد در بهارم کنار جوی و سروی در کنارم گهی باشد به سبزه افت و خیزم گهی باشد به ساغر گیر…
در جام جم بریز شراب مغانه را
در جام جم بریز شراب مغانه را در وی نگر حقیقت این کار خانه را ای پیر دیر اهل خرابات محرمند زین راز نکته گوی…
دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب
دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب دل چو در گلشن فتاد از…
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان هست از علوشان برهش فرق سرکشان مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند با صد هراس و…
زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل
زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل ز هر یک تار مشکین طره ات صد ابتلا بر دل چنان کز کثرت باران نیسان بشکند…
سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود
سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود گریه زور آورد کان گلبرگ خندانم نبود ابرسان خود را هوایی یافتم هر سو بباغ زانکه غیر از…
عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد
عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد سنگ بیدادت ازان خاکم برون آورد کرد گرمی و سردی ندیدم گر چه اندر راه عشق کرد…
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را طایر فرخنده عیش است رام نقل و…
گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند
گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی جز اینکه قصد…