هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت

هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت تنها نه من به خاک مذلت فتاده ام هرگز فلک بر…

ادامه مطلب

از شهد نگویم لب آن سیمبر آلود

از شهد نگویم لب آن سیمبر آلود از شیره جانست که گلبرگ تر آلود از خون دلم بود رخ آلوده مژگان چون خواستم از اشک…

ادامه مطلب

آن گل که نوشد می با رقیبان

آن گل که نوشد می با رقیبان بینند و میرند مسکین غریبان ای گل به گلشن چون جلوه سازی افغان مکن عیب از عندلیبان چون…

ادامه مطلب

باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید

باز تیغ ظلم بر کف تندخوی من رسید ریخت هر سویی دو صد خون تا به سوی من رسید هر چه از طوفان اشک من…

ادامه مطلب

به مخموری پیاپی می طپد دل

به مخموری پیاپی می طپد دل مگر از مژده می می طپد دل؟ لبالب ساغرش سازد مگر دفع چو زینسانم پیاپی می طپد دل مگر…

ادامه مطلب

تا که یک شام به بزم طربش در شد شمع

تا که یک شام به بزم طربش در شد شمع کشته و مرده آنشوخ ستمگر شد شمع در شب وصل رخ آن بت مهوش کافیست…

ادامه مطلب

چو آتشی است لب لعل پر فسانه او

چو آتشی است لب لعل پر فسانه او زبان به عشوه برآوردنش زبانه او بهانه در دم قتلم اگر کنده چه زیان به نقد می…

ادامه مطلب

خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد

خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد چو دارد مغبچه جام می و…

ادامه مطلب

در میکده صلاح و ورع در شماره نیست

در میکده صلاح و ورع در شماره نیست آنجا جز آنکه باده بنوشند چاره نیست حال مآل دردکشان گرچه شد نهان احوال اهل صومعه هم…

ادامه مطلب

رندان که میل باده به دیر فنا کنند

رندان که میل باده به دیر فنا کنند آیا بود که جام اشارت بما کنند رنجم خمار گر چه بود مهلک ای حکیم باید که…

ادامه مطلب

زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت

زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در…

ادامه مطلب

سرگران گشتم ازان نرگس خواب آلوده

سرگران گشتم ازان نرگس خواب آلوده جگرم خون شد ازان لعل شراب آلوده لبش آلوده به می گشت و حیاتم بخشید جوهر جان که بیاقوت…

ادامه مطلب

صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد

صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد من نیز چو نوشم به کنم آنچه توان کرد جاوید سرافراز شد آنکس که سر خود در دیر…

ادامه مطلب

کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این

کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این پر می صاف اگر شود جام جهان نماست این جام جم است اگر بود و آئینه سکندری این چو…

ادامه مطلب

گل رویت که ظاهر گشته رنگ یاسمین او را

گل رویت که ظاهر گشته رنگ یاسمین او را چه باشد کز می گلرنگ سازی آتشین او را نمی دانم ز می شد سرخ چون…

ادامه مطلب

مطلب صبح ازل طلعت درویشان است

مطلب صبح ازل طلعت درویشان است مخزن نقد ابد خلعت درویشان است شمع خورشید که گلزار ازو شد روشن گلی از بزمگه نزهت درویشان است…

ادامه مطلب

می آئینه گون صاف و قدح آئینه فام است

می آئینه گون صاف و قدح آئینه فام است جز عکس رخ یار درو دانکه حرام است چو ساقی مهوش قدحت عشوه کنان داشت تقوی…

ادامه مطلب

نیست دل اینکه من زار بلاکش دارم

نیست دل اینکه من زار بلاکش دارم از تو در سینه خود پاره ای آتش دارم ساقیا جرعه می ده که بامید وصال درکشم چند…

ادامه مطلب

هست رویت چون گل و خال لبت بالای او

هست رویت چون گل و خال لبت بالای او چون حریر آل کز عنبر بود تمغای او مرغ دل را زان به سوی گلشن وصلت…

ادامه مطلب

از من آواره در کویت فغانی مانده

از من آواره در کویت فغانی مانده بی نشانی رفته و از وی نشانی مانده خان و مان در کوی تو درباختم بنگر کنون خان…

ادامه مطلب

ای بگه جلوه قامت تو قیامت

ای بگه جلوه قامت تو قیامت آن قد رعنا قیامت است نه قامت گاه خرامت هزار جان بدر از تن گر برود گو برو تو…

ادامه مطلب

باز در دیر مغان آه و فغان آورده ام

باز در دیر مغان آه و فغان آورده ام عالمی را از فغان خود به جان آورده ام از گناه توبه با زنار گبر خویش…

ادامه مطلب

بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم

بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم بیا این سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم سیاهی گرانمایه غم که سازد وقت ما…

ادامه مطلب

تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است

تا کوثر و فردوس ره دور و دراز است وان عیش غنیمت که در میکده باز است از ناز مران رخش پی قبل که هر…

ادامه مطلب

چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد

چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش…

ادامه مطلب

خیال مغبچگان تا درون جان من است

خیال مغبچگان تا درون جان من است بکوی دیر مغان ناله و فغان من است کمند زلف بتی این که ساختم زنار درون دیر بهر…

ادامه مطلب

دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد

دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت عکس…

ادامه مطلب

رندان همه در کوی مغان گشته خرابت

رندان همه در کوی مغان گشته خرابت ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها ارباب وفا جان دهد…

ادامه مطلب

زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها

زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها وزان رطل گران افسردگان را سرگرانی ها نشانت یافت هر کو بی نشان شد هست ازان آتش…

ادامه مطلب

سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را

سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل گر ز چاک…

ادامه مطلب

طریق شیوه رندی کسی بجا آورد

طریق شیوه رندی کسی بجا آورد که روی دل سوی میخانه فنا آورد نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه ز چهره نور رسانید…

ادامه مطلب

کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس

کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس باده و مغبچه از دیر مغان ما را بس طوبی نسیه ترا زاهد خودبین که به…

ادامه مطلب

گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد

گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد ز دل رمیده بلبل نه یکی هزار دارد ز می شبانه در باغ سحر به سر…

ادامه مطلب

ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست

ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست واعظا این همه از باغ جنان قصه…

ادامه مطلب

مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها

مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی…

ادامه مطلب

هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن

هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار…

ادامه مطلب

از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید

از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید بر دلم درد آنچه کردن شرح نتوانم رسید وه که نتوان دوخت چاک پیرهن بر زخم زار…

ادامه مطلب

ای به گلستان هزار نرگس شهلا

ای به گلستان هزار نرگس شهلا در گل گلزار عارضت به تماشا لاله و گل از تجلی تو بخوبی قمری و بلبل ز شوق تو…

ادامه مطلب

باز در دیر مغان عربده مستانست

باز در دیر مغان عربده مستانست سخن از گنج فشانی تهی دستانست مطرب از همت حاتم چه سرود آراید که فلک پست ترین منزل سر…

ادامه مطلب

بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب

بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب خضر را آب حیات و رند را آب عنب گفته ای یک تیره شب تا روز…

ادامه مطلب

تا گدایی در میکده آئین منست

تا گدایی در میکده آئین منست رخنه ها از مژه مغبچه در دین منست زان دم از یاری می میزنم ای شیخ که او همدم…

ادامه مطلب

چه خوش باشد که باشد در بهارم

چه خوش باشد که باشد در بهارم کنار جوی و سروی در کنارم گهی باشد به سبزه افت و خیزم گهی باشد به ساغر گیر…

ادامه مطلب

در جام جم بریز شراب مغانه را

در جام جم بریز شراب مغانه را در وی نگر حقیقت این کار خانه را ای پیر دیر اهل خرابات محرمند زین راز نکته گوی…

ادامه مطلب

دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب

دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب دل چو در گلشن فتاد از…

ادامه مطلب

رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان

رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان هست از علوشان برهش فرق سرکشان مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند با صد هراس و…

ادامه مطلب

زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل

زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل ز هر یک تار مشکین طره ات صد ابتلا بر دل چنان کز کثرت باران نیسان بشکند…

ادامه مطلب

سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود

سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود گریه زور آورد کان گلبرگ خندانم نبود ابرسان خود را هوایی یافتم هر سو بباغ زانکه غیر از…

ادامه مطلب

عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد

عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد سنگ بیدادت ازان خاکم برون آورد کرد گرمی و سردی ندیدم گر چه اندر راه عشق کرد…

ادامه مطلب

کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را

کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را طایر فرخنده عیش است رام نقل و…

ادامه مطلب

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی جز اینکه قصد…

ادامه مطلب