غزلیات ابوالمعانی بیدل
نه ما را صراحی نه پیمانه ایست
نه ما را صراحی نه پیمانه ایست دل و دیده غوغای مستانه ایست ز دل ششجهت شیشهها چیدهاند جهان حلب خوش پریخانهایست به هرگردبادیکزین دشت…
نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست
نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست بهزادیِ تو دست ز دنیا کشیدنست چون موم با ملایمت طبع ساختن درکوچههای زخم چو مرهم دویدنست این…
نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم صاحب خفتان شرمم عیبپوشی چلقدم منفعل نشو و نمای سر به جیبم دادهاند رستن مو میکشد…
هر کجا شمع تماشای تو روشن میشود
هر کجا شمع تماشای تو روشن میشود از زمین تا آسمان آیینه خرمن میشود ما ضعیفان لغزشی داریم اگررفتار نیست سایه را از پا فتادن…
هرچه از مدت هست و بود است
هرچه از مدت هست و بود است دیرها پیش خرام زود است نفیت اثبات حقیقت دارد خاک گشتن همه جا موجود است اگر از بندگی…
هرکه انجام غرور من و ما میبیند
هرکه انجام غرور من و ما میبیند بر فلک نیز همان در ته پا میبیند ششجهت آینهٔ عرض صواب است اما چشمت از کور دلی…
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر پرواز پرگشاست، تو چاک قفس مگیر تسلیم باش، با غم خیر و شرت چکار خود را به کار…
همچو شمع از خویش برانداز وحشت برترم
همچو شمع از خویش برانداز وحشت برترم بسکه دامن چیدم از خود زیر پا آمد سرم ناامیدیهای مطلب پر نزاکت نشئه بود از شکست آبرو…
هوس تعین خواجگی، به نیاز بنده نمیرسد
هوس تعین خواجگی، به نیاز بنده نمیرسد رگ گردنی که علم کنی، به سر فکنده نمیرسد ز طنین غلغلهٔ مگس، به فلک رسیده پر هوس…
هیهات دم بازپسین عرض ادب برد
هیهات دم بازپسین عرض ادب برد رشک نفسم سوخت که نام تو به لب برد بر عالم فطرت دل بیدرد ستم کرد نشکستن این شیشه…
وضع ترتیب ادب در عرصهگاه لاف نیست
وضع ترتیب ادب در عرصهگاه لاف نیست قابل این زه کمان قبضهٔ نداف نیست از عدم میجوشد این افسانههای ما و من گر به معنی…
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم سجدهای چون آستان بر آستانی داشتیم یاد آن سامان جمعیتکه در صحرای شوق بسکه میرفتیم از خود کاروانی…
یک تار موگر از سر دنیا گذشتهای
یک تار موگر از سر دنیا گذشتهای صد کهکشان ز اوج ثریا گذشتهای بار دلست اینکه به خاکت نشانده است گر بینفس شوی ز مسیحا…
آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است
آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است برق در اول پرواز، نفس سوخته است چه خیال است دل از داغ، تسلیگردد اخگرم چشم به خاکستر خود دوخته…
ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد
ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد به وضع غنچه فرصت میدهد آواز گلها…
از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو
از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو خط جبین غلط خورد آخر به موی زانو آبم درین ادبگاه از شرم غفلت شرم سر بر هوا…
از حوادث خاطر آزاد ما غمگین نشد
از حوادث خاطر آزاد ما غمگین نشد جبههٔ این بحر از سعی هوا پرچین نشد با لباس فقرم از آلایش دنیا چه باک این نمد…
از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم
از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم جوشد پر پروانه ز هر ذرهٔ خاکم بیتابی من عرض نسبنامهٔ مستی است چون موج می از…
از نام اگر نگذری از ننگ برون آ
از نام اگر نگذری از ننگ برون آ ای نکهتگل اندکی از رنگ برون آ عالم همه از بال پری آینه دارد گو شیشه نمودارشو…
ازین نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
ازین نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی نفس بودم سحر گل کردم از یاد بناگوشی تپشها در هجوم حیرت دیدار گم دارم نگاه ناتوانم…
اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست
اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست شعلهدر هر پر فشاندناندکیاز خود جداست شخص پیری نفی هستی میکند هشیار باش صورت قد دوتا آیینهٔ ترکیب لاست…
اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی
اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی کف خاکسترم با بال قمری همسری کردی ندادم عرض هستی ورنه با این ناتوانیها به رنگ رشتهٔ…
اگر معشوق بیمهر است وگر عاشق وفا دارد
اگر معشوق بیمهر است وگر عاشق وفا دارد تماشا مفت دیدنها محبت رنگها دارد شرار کاغذ ما خندهٔ دندان نما دارد طربها وقف بیتابی که…
امروز دور صحبت وقف ستم ایاغیست
امروز دور صحبت وقف ستم ایاغیست قلقل ترنگ میناست از بسکه نشئه باغیست الزام و انفعال است شرط وفاق احباب دلبستگیکه دارند با یکدگر جناغیست…
آن عجز شهیدم که به صد رنگ تپیدن
آن عجز شهیدم که به صد رنگ تپیدن خونم نزند دست به دامان چکیدن بی وضع رضا بهره ز هستی نتوان برد از خاک که…
آنی که بی تو من همه جا بی سخن نیام
آنی که بی تو من همه جا بی سخن نیام هر جا منم تویی، تویی آنجاکه من نیام غیر از عدم پیام عدم کس نگفته…
اول دل ستمزده قطع امیدکرد
اول دل ستمزده قطع امیدکرد آخرشکست چینی من مو سفید کرد میلرزد از نفس دم تقریر احتیاج دست تهی زبان مرا مرگ بید کرد بخت…
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا فصل سیر دلگذشت اکنون بهچشم مابیا میکشد خمیازهٔ صبح، انتظار آفتاب در خمار آباد مخموران قدحپیما بیا بحر…
ای خم مژگان شکوه نرگس مستانهات
ای خم مژگان شکوه نرگس مستانهات چین ابر چینی طاق تغافلخانهات ساغر نیرنگ نهگردون به این دوران ناز کرد سرگرداندهٔ چشم جنون پیمانهات گفتگوی بیزبانان…
ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ
ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ دود از خط مشکین تو در خرمن کاغذ خط نیستکهگلکرد از آنکلکگهربار برخاسته از شوق تو مو بر…
ای مردهٔ تکلف از کیف و کم برون آ
ای مردهٔ تکلف از کیف و کم برون آ گاهی به رغم دانش، دیوانه هم برون آ تا ازگلت جز ایثار رنگی دگر نخندد سرتا…
ایگرد تکاپوی سراغ نو نشانها
ایگرد تکاپوی سراغ نو نشانها واماندة اندیشهٔ راه توگمانها حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها خامش نفس عرض ثنای تو زبانها اشکیست ز چشم تر…
اینقدر نقشیکهگلکرد از نهان و فاش ما
اینقدر نقشیکهگلکرد از نهان و فاش ما صرفرنگیداشتبیرون صدفنقاش ما جمع دار از امتحان جیب عریانی دلت دستما خالیترست ازکیسهٔ قلاش ما زبن سلیمانی که…
با صد حضور باز طلبکارت آمدم
با صد حضور باز طلبکارت آمدم دست چمن گرفته به گلزارت آمدم جمعیتی دلیل جهان امید بود خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم شغل نیاز…
باز از پانگشت لعل نو خط دلدار سرخ
باز از پانگشت لعل نو خط دلدار سرخ غنچهاش آمد برون از پرده زنگار سرخ از فریب نرگس مخمور او غافل مباش بی بلایی نیست…
باز وحشیجلوهایدر دیده جولانکرد و رفت
باز وحشیجلوهایدر دیده جولانکرد و رفت از غبارم دستبر همسوده سامانکرد و رفت پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد در دل هر ذره صد خورشید…
بت هندی کی از دردسر ترکان خبر دارد
بت هندی کی از دردسر ترکان خبر دارد در این کشور میانکو تا دماغ بهله بردارد درین دریا که هر یک قطره صد دامن گهر…
بر خموشی زدهام فکر خروشی دارم
بر خموشی زدهام فکر خروشی دارم تا توان ناله درودن نفسی میکارم امتحانگر سر طومار یقین بگشاید ریشه از دانهٔ تسبیح دمد زنارم مرکز همت…
بر هرگلی دمیدهست افسون آرزوبی
بر هرگلی دمیدهست افسون آرزوبی بوی شکسته رنگی رنگ پریده بویی ناموس ناتوانی افتاده بر سر هم رنگ شکسته دارد بر ششجهت غلویی سازی که…
برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است
برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است چون بط می بال پروازم ز موج باده است نقش پایم ناتوانیهای من پوشیده نیست بیشتر از…
بس که در شغل ندامت روز و شب جان میکنم
بس که در شغل ندامت روز و شب جان میکنم گر نگین پیدا کنم نقشش به دندان میکنم درطلب چون ریشه نتوان شد حریف منع…
بسکه بیلعل تو رفت از بزم عیش ما نمک
بسکه بیلعل تو رفت از بزم عیش ما نمک میزند بر ساغر میخندهٔ مینا نمک داغ شوقت زِیرمشق منت هرپنبه نیست اشک خودکافیستگر خواهدکباب ما…
بسکه گردید آبیار ما ز پا افتادگی
بسکه گردید آبیار ما ز پا افتادگی سبز شد آخر چو بید از وضع ما افتادگی میتوان از طینت ما هم رعونت خواستن گر برآید…
بعد مرگم شامنومیدی سحرآورده است
بعد مرگم شامنومیدی سحرآورده است خاکگردیدن غباری در نظر آورده است در محبت آرزوی بستر و بالینکراست چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است طاقتیکو تا…
به اوجکبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا
به اوجکبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا سر موییگراینجا خمشوی بشکنکلاه آنجا ادبگاه محبت ناز شوخی برنمیدارد چو شبنم سر به مهر اشک میبالد نگاه آنجا…
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش در آتش ریختم نامی که آبم میکند ننگش به مضمون جهان اعتبارم خنده میآید چها این…
به خود آنقدرکروفر مچینکه ببنددت پیکینکمر
به خود آنقدرکروفر مچینکه ببنددت پیکینکمر حذر از بلندی دامنی که گران کند ته چین کمر ز پیام نشئهٔ عزوشان به دماغ سفله فسون مخوان…
به رشتهات اثر وهم مدعاست گره
به رشتهات اثر وهم مدعاست گره تو گر زبند هوس واشوی کجاست گره طلسم وحشتی ای بیخبر چه خود راییست که شبنم تو به بال…
به سرم شور تمنای تو تا میپیچد
به سرم شور تمنای تو تا میپیچد دود در ساغر داغم چو صدا میپیچد حسرت چاک گرببان نشود دام کسی این کمندیست که در گردن…
به عجز کوش ز نشو و نما چه میجویی
به عجز کوش ز نشو و نما چه میجویی به خاک ریشهٔ توست از هوا چه میجویی دل گداخته اکسیر بینیازیهاست گداز درد طلب، کیمیا…