افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر

افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر پهلوی خویش هر که نهد چون سبو به خاک

ادامه مطلب

تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش

تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش نتوان کرد مرا خواب به افسانه خط

ادامه مطلب

دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید

دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید

ادامه مطلب

صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند

صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند جا در بیاض گردن خوبان روزگار

ادامه مطلب

نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای

نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای می کند آنچه در گوش تو در سایه زلف

ادامه مطلب

از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال

از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال سینه تنگ مرا دامان محشر کرده است

ادامه مطلب

تلاش بیهده ای می کند سر خورشید

تلاش بیهده ای می کند سر خورشید ستاده (فتاده؟) است بلند، آستان حضرت دوست

ادامه مطلب

روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید

روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید نامه اعمال من صائب به مهر کربلاست

ادامه مطلب

فتاده است مرا کار با خودآرایی

فتاده است مرا کار با خودآرایی کز آب آینه از چشم کرد خواب برون

ادامه مطلب

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال بار می بندم ازان شهر که بازاری نیست

ادامه مطلب

افزود شوق بوسه مرا از لبان تو

افزود شوق بوسه مرا از لبان تو صفرای من زیاده شد از ناردان تو

ادامه مطلب

جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند

جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند

ادامه مطلب

ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش

ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد

ادامه مطلب

فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا

فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا بنفشه گل کند از لاله چراغ مرا

ادامه مطلب

نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را

نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را جامه گلرنگ بر اندام او زیبنده است

ادامه مطلب

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش گل این باغ خواهد بر دماغ باغبان خوردن

ادامه مطلب

چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن

چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن چشمه کاری است که در دست زلیخای دل است

ادامه مطلب

ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد

ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش

ادامه مطلب

فیضی که گوشه گیر ز عزلت نیافته است

فیضی که گوشه گیر ز عزلت نیافته است از گوشه های چشم سیاه تو یافتم

ادامه مطلب

هر کسی چیزی ز اسباب جهان برداشته است

هر کسی چیزی ز اسباب جهان برداشته است من همین دل را ز اسباب جهان برداشتم

ادامه مطلب

از حباب آموز همت را که با صد احتیاج

از حباب آموز همت را که با صد احتیاج خالی از دریا برون آرد سبوی خویش را

ادامه مطلب

چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن

چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدن

ادامه مطلب

ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد

ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد حنای عیدمی (ظ: من) از بهر بوسه پیدا شد

ادامه مطلب

کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن

کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن هر فتنه که می بینم در زیر سرزلف است

ادامه مطلب

همه تن شانه صفت پنجه گیرا شده ام

همه تن شانه صفت پنجه گیرا شده ام به امیدی که فتد زلف تو در چنگ مرا

ادامه مطلب

باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده را

باغبان بیرون کن این گستاخ بادآورده را خوش نمی آید به گل این هایهای عندلیب

ادامه مطلب

چسان در حلقه آغوش گیرم شوخ چشمی را

چسان در حلقه آغوش گیرم شوخ چشمی را که از شوخی نگین را از نگین دان می کند بیرون

ادامه مطلب

ز بعد مرگ، کسی خط به قبر ما نکشید

ز بعد مرگ، کسی خط به قبر ما نکشید ز بهر آن که نبودیم در حساب کسی

ادامه مطلب

گر به این عنوان کمان چرخ خواهد حلقه شد

گر به این عنوان کمان چرخ خواهد حلقه شد خنده سوفار گردد غنچه پیکان او

ادامه مطلب

آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ

آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ

ادامه مطلب

بر سینه نعل و داغم بس لاله و گل من

بر سینه نعل و داغم بس لاله و گل من تا کی نگه چرانم در باغ و راغ مردم؟

ادامه مطلب

چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی

چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی به پاره دل و لخت جگر مدار گذشت

ادامه مطلب

سالم از سنگلاخ تن به کنار

سالم از سنگلاخ تن به کنار با همه شیشه جانی آمده ام

ادامه مطلب

گر چه هر گوشه ای از کنج دهانش گیر است

گر چه هر گوشه ای از کنج دهانش گیر است بوسه را چشم به جایی است که من می دانم

ادامه مطلب

آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد

آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد ورنه با شعله خوی تو که بس می آید؟

ادامه مطلب

اینجا به خواب غفلت و آنجا به خواب مرگ

اینجا به خواب غفلت و آنجا به خواب مرگ چون مخمل دوخوابه به روی نهالی ام

ادامه مطلب

چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب

چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب تا غرور آیینه را از دست اسکندر گرفت

ادامه مطلب

شمع نیلوفر ماتم زده از شعله به سر

شمع نیلوفر ماتم زده از شعله به سر ظلمت اندوخت شبم بس که ز هجران کسی

ادامه مطلب

گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم

گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم آب را در دیده آیینه خاکستر کنم

ادامه مطلب

آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا

آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا بارها شیرازه دیوان محشر کرده است

ادامه مطلب

چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟

چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟ نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا

ادامه مطلب

شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است

شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است علاج دردسرم حسن صندلی رنگ است

ادامه مطلب

مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد

مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد پر برآورد (و) کنون شوق پریدن دارد

ادامه مطلب

به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی خیزد

به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی خیزد مگر بر دست و پای آن پریرو آفتاب افتد

ادامه مطلب

خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید

خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید منصب میرابی سرچشمه آیینه را

ادامه مطلب

شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست

شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست شعله نیلوفری از شعله ها جانسوزتر

ادامه مطلب

لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط

لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم

ادامه مطلب

تا شرم داشت منصب آیینه داریت

تا شرم داشت منصب آیینه داریت گرداندن لباس تو تغییر رنگ بود

ادامه مطلب

دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم

دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را

ادامه مطلب

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر

ادامه مطلب