دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش

دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را

ادامه مطلب

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان در کوچهٔ سلامت زنجیر بوده است

ادامه مطلب

رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا

رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا چون دل خویش ز صد راهگذر جمع کنم؟

ادامه مطلب

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد آب بر دست سبو، گریهٔ مستانه ما

ادامه مطلب

ز استادن آب روان سبز گردد

ز استادن آب روان سبز گردد مجو چون خضر، هستی جاودانه

ادامه مطلب

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است

ادامه مطلب

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست که مادر و پدر غم، وجود فرزندست

ادامه مطلب

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا

ادامه مطلب

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان دل نمی‌سوزد در این کشور عزیزان را به هم

ادامه مطلب

سال‌ها در پرده دل خون خود را خورده‌ام

سال‌ها در پرده دل خون خود را خورده‌ام تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده‌ام

ادامه مطلب

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن گر توانی، آشنایی با نگاه خود مکن

ادامه مطلب

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست

ادامه مطلب

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را

ادامه مطلب

شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش

شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش

ادامه مطلب

صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید

صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید چشم بی شرم مرا شد پردهٔ خواب دگر

ادامه مطلب

طومار درد و داغ عزیزان رفته است

طومار درد و داغ عزیزان رفته است این مهلتی که عمر درازست نام او

ادامه مطلب

عبث مرغ چمن بر آب و آتش می‌زند خود را

عبث مرغ چمن بر آب و آتش می‌زند خود را گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمی‌آید

ادامه مطلب

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

ادامه مطلب

غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند

غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک

ادامه مطلب

غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند

غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند از مرده‌دلی قدر شب تار ندانند

ادامه مطلب

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را

ادامه مطلب

قامت خم برد آرام و قرار از جان من

قامت خم برد آرام و قرار از جان من خواب شیرین، تلخ ازین دیوار مایل شد مرا

ادامه مطلب

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم تا چو نی در خاک می‌بستم میان خویش را

ادامه مطلب

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را

ادامه مطلب

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا ظاهر کند به عالمیان پستی مرا

ادامه مطلب

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون

ادامه مطلب

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال از جویبار ساقی کوثر گذشته است

ادامه مطلب

گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته‌تر

گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته‌تر آن که روشنگر تصور کردمش، زنگار بود

ادامه مطلب

لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار

لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار که نفس سوخته از خاک بدر می‌آید

ادامه مطلب

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم ما را ز شیر صبح وطن باز کرده‌اند

ادامه مطلب

مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان

مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان به یک دیدن، ز صد نادیدنی آزاد گردیدم

ادامه مطلب

مرگ بی‌منت، گواراتر ز آب زندگی است

مرگ بی‌منت، گواراتر ز آب زندگی است زینهار از آب حیوان عمر جاویدان مخواه

ادامه مطلب

معیار دوستان دغل، روز حاجت است

معیار دوستان دغل، روز حاجت است قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

ادامه مطلب

من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم

من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم کز آشیانه پریدن ز من نمی‌آید

ادامه مطلب

منم آن غنچه غافل که ز بی‌حوصلگی

منم آن غنچه غافل که ز بی‌حوصلگی سر خود در سر یک خنده بیجا کردم

ادامه مطلب

می‌خوردن مدام مرا بی‌دماغ کرد

می‌خوردن مدام مرا بی‌دماغ کرد عادت به هر دوا که کنی بی‌اثر شود

ادامه مطلب

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا غنچه می‌گردم، گره در کار می‌افتد مرا

ادامه مطلب

نتوان به آه لشکر غم را شکست داد

نتوان به آه لشکر غم را شکست داد این ابر از نسیم پریشان نمی‌شود

ادامه مطلب

نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است

نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است از عمر آنچه صرف خور و خواب می‌شود

ادامه مطلب

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا

ادامه مطلب

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را به گلشن لذت ترک تماشا می‌برد ما را

ادامه مطلب

نومید نیم از کرم پیر خرابات

نومید نیم از کرم پیر خرابات در بحر شکسته‌ست سبو همچو حبابم

ادامه مطلب

نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات

نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات ما به آب تلخ، صلح از آب حیوان کرده‌ایم

ادامه مطلب

هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید

هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید کاری که به همت رود از پیش، خبر کن

ادامه مطلب

هر که مست است درین میکده هشیارترست

هر که مست است درین میکده هشیارترست هر که از بیخبران است خبردارترست

ادامه مطلب

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است

ادامه مطلب

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد مصلحت نیست که هشیار نماید خود را

ادامه مطلب

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟ این نه موجی است که از خاطر ساحل برود

ادامه مطلب

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد

ادامه مطلب

از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن

از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن از دست رفتگانیم، دستی به دست ما ده

ادامه مطلب