بسی خیم ها کرده بود او درست

بسی خیم ها کرده بود او درست مر این خیم های و را چاره جست

ادامه مطلب

جزیره یکی بد بیونان زمین

جزیره یکی بد بیونان زمین کروتیس بدنام [و] شهری گزین

ادامه مطلب

دل دمخسینوس شد ناشکیب

دل دمخسینوس شد ناشکیب کخ در کار عذار چه سازد فریب

ادامه مطلب

شمید و دلش موج بر زد ز جوش

شمید و دلش موج بر زد ز جوش ز دل هوش و از جان رمیده خروش

ادامه مطلب

نشستند بر گاه ، ماه شاه

نشستند بر گاه ، ماه شاه چه نیکو بود گاه را شاه و ماه

ادامه مطلب

یکی مهره بازست گیتی که دیو

یکی مهره بازست گیتی که دیو ندارد بترفند او هیچ تیو

ادامه مطلب

بصد جای تخم اندر افکند سخت

بصد جای تخم اندر افکند سخت بتندید شاخ برآور درخت

ادامه مطلب

جهان خیره ماند ز فرهنگ او

جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برز و بالا و اورنگ او

ادامه مطلب

ز بس کش بخاک اندرون گنج بود

ز بس کش بخاک اندرون گنج بود ازو خاک پی خسته (خوسته) را رنج بود

ادامه مطلب

فرو کوفتند آن بتان را بگزر

فرو کوفتند آن بتان را بگزر نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز

ادامه مطلب

نگاری کزو بت نمونه شود

نگاری کزو بت نمونه شود بیارایی او را چگونه شود

ادامه مطلب

ابا ویژگان ماند وامق بجنگ

ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ

ادامه مطلب

بمردن به آب اندرون چنگلوک

بمردن به آب اندرون چنگلوک به از رستگاری به نیروی غوک

ادامه مطلب

جهاندیده‌ای نام او ذی‌فنوس

جهاندیده‌ای نام او ذی‌فنوس که کردی بر آوای بلبل فسوس

ادامه مطلب

دمان همچنان کشتی مارسار

دمان همچنان کشتی مارسار که لرزان بود مانده اندر سنار

ادامه مطلب

فزاینده شان خوبی از چهر ولاف

فزاینده شان خوبی از چهر ولاف سراینده شان از گلو زند واف

ادامه مطلب

نه از خواب و از خورد بودش مزه

نه از خواب و از خورد بودش مزه نه بگسست از چشم او نایزه

ادامه مطلب

اگر بر سر مرد زد در نبرد

اگر بر سر مرد زد در نبرد سرو قامتش بر زمین پخچ کرد

ادامه مطلب

برو جست عذرا چو شیر نژند

برو جست عذرا چو شیر نژند بزد دست و چشم ادانوش کند

ادامه مطلب

چنان دان که این هیکل از پهلوی

چنان دان که این هیکل از پهلوی بود نام بتخانه ار بشنوی

ادامه مطلب

ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود

ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود فراخای گیتی برو تنگ بود

ادامه مطلب

فلاطوس برگشت و آمد براه

فلاطوس برگشت و آمد براه بر حجرۀ وامق نیکخواه

ادامه مطلب

نیابد همی کوهکان سیم پاک

نیابد همی کوهکان سیم پاک بکان اندرون گوهرش گشته خاک

ادامه مطلب

بآیین یکی شهر شامس بنام

بآیین یکی شهر شامس بنام یکی شهریار اندرو شادکام فلقراط نام از در مهتری هم از تخم آقوس بن مشتری

ادامه مطلب

به افرنجه افراطن نامدار

به افرنجه افراطن نامدار یکی پادشاهی بدی کامکار

ادامه مطلب

تو شیری و شیران بکردار غرم

تو شیری و شیران بکردار غرم برو تا رهانی دلم را ز گرم

ادامه مطلب

درشتی دل شاه و نرمی دلش

درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کنی حاصلش

ادامه مطلب

فکندش بیک زخم گردون ز کفت

فکندش بیک زخم گردون ز کفت چو افکنده شد دست عذرا گرفت

ادامه مطلب

هر آنجا که پاره شد از در درون

هر آنجا که پاره شد از در درون شود استواری ز روزن برون

ادامه مطلب

یکی دوستش بود توفان بنام

یکی دوستش بود توفان بنام بسی آزموده بنا کام و کام

ادامه مطلب

به پیشش بغلتید وامق بخاک

به پیشش بغلتید وامق بخاک ز خون دلش خاک همرنگ لاک

ادامه مطلب

چو از راستی بگذری خم بود

چو از راستی بگذری خم بود چه مردی بود کز زنی کم بود

ادامه مطلب

ز جوی خورا به چه کمتر بگوی

ز جوی خورا به چه کمتر بگوی که بسیار گردد بیکبار اوی بیابان از آن آب دریا شود که ابر از بخارش ببالا شود

ادامه مطلب

شب از حملۀ روز گردد ستوه

شب از حملۀ روز گردد ستوه شود پرّ زاغش چو پرّ خروه

ادامه مطلب

نشست و همی راند بر گل سرشک

نشست و همی راند بر گل سرشک از آن روزگار گذشته برشک

ادامه مطلب

بتندید عذرا چو مردان جنگ

بتندید عذرا چو مردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ

ادامه مطلب

به آسیب پای و بزانو و دست

به آسیب پای و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست

ادامه مطلب

چو آمیغ برنا شد آراسته

چو آمیغ برنا شد آراسته دو خفته سه باشند برخاسته

ادامه مطلب

ز فزیدیوس و ز دیفیریا

ز فزیدیوس و ز دیفیریا چه مایه شبه شد به لوقاریا

ادامه مطلب

کزو بتکده گشت هامون چو کف

کزو بتکده گشت هامون چو کف بآتش همه سوخته همچو خف

ادامه مطلب

هزاران بدش اندرون طاق و خم

هزاران بدش اندرون طاق و خم به بجکم درش نقش باغ ارم

ادامه مطلب

بجستند تاراج و زشتیش را

بجستند تاراج و زشتیش را بآکج کشیدند کشتیش را

ادامه مطلب

به فرزند باقیست کام پدر

به فرزند باقیست کام پدر به فرزند زنده ست نام پدر نه من کمتر از اندر وسم بمهر نه هارو و نه نیز عذرا بچهر

ادامه مطلب

چو راهی بباید سپردن بگام

چو راهی بباید سپردن بگام بود راندن تعبیه بی نظام نقیبان ز دیدن بمانند کند گر ایشان همیشه نباشند غند

ادامه مطلب

زن بد کنش معشقولیه نام

زن بد کنش معشقولیه نام نبودش جز از بد دگر هیچ کام

ادامه مطلب

کسی کرد نتوان ز زهر انگبین

کسی کرد نتوان ز زهر انگبین نسازد ز ریکاشه کس پوستین

ادامه مطلب

همانگه سپاه اندر آمد بجنگ

همانگه سپاه اندر آمد بجنگ سپه همچو دریا و دریا چو گنگ

ادامه مطلب

بدیشان نبد ز آتش مهر تیو

بدیشان نبد ز آتش مهر تیو بیک ره برآمد ز هر دو غریو

ادامه مطلب

بود مرد آرمده در بند سخت

بود مرد آرمده در بند سخت چو جنبنده گردد شود نیکبخت

ادامه مطلب

چو رفتند سوی جزیرۀ کیوس

چو رفتند سوی جزیرۀ کیوس یکی مرد بدنام او منقلوس

ادامه مطلب