بحمدالله که دیگر بر روی دوستان دیدم

بحمدالله که دیگر بر روی دوستان دیدم
چو بلبل می‌کنم مسنی که باغ و بوستان دیدم
من آن مرغ خوش الحانم که بیرون از قفس خود را
به اقبال بهار ایمن ز تشویش خزان دیدم
فلک گر تافت روی مهر و بر گردید از یاری
فراموشم شد آن، هر دو چو یار مهربان دیدم
شب قدری که می جستم به خواب و روز نوروزی
چو آن رو دیدم و آن موهمین دیدم همان دیدم
مراد من میان بار بود آن در کنار آمد
میان راحت افتادم چو رنج بیکران دیدم
زمان وصل کر دیگر زمانها به نهد عاشق
به روی دوستان من این زمان را آن زمان دیدم
کمال آن دم که خواهی دید با باران ترین خودرا
بگو این دولت از به من نه صاحبقران دیدم
کمال خجندی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *