مادر

مادر
مادر مرو که سخت هراسان کنی مرا
تر سان ز آمد آمد طو فان کنی مرا
من امدم که شاد شوم د رکنار تو
در هم شکستهء تو و بیجان کنی مرا
از رفتن و نبودن و اینها سخن مگو
اینگونه گپ نزن که پریشان کنی مرا
یک عمر زیر سایه تو شاد بوده ام
بی سایه ات زخویش گریزان کنی مرا
در بحر زندگانی و در چشم سخره ها
چون شاخه شکسته ء مر جان کنی مرا
تو چون درخت بار ور مهر بوده ای
حیران به مهربانی یزدان کنی مرا
مادر بیبین که فصل بهاران رسیده است
تنها تو یی که عاشق باران کنی مرا
بگذار با تو سنگ شوم در دل زمان
چون آشنای لحظه ء پایان کنی مرا
مادر مرو که در بدر دهر میشوم
چون قطره اشک راهی مژگان کنی مرا

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *