میکشم هر چه تو پنداری ولی حسرت نه
تو بودی رونق گلشن، چه کنم من صد حیف
تو شدی محرم اسرار ، ولی قسمت نه
تو به من خون جگر دادی و دردی جانکاه
تو به من دادی فریب و بخدا مهلت نه
ترک کردی تو مرا ، رفتی به سمت دیگر
کمی آهسته برو جان خودت ، سرعت نه
آمدی از بر آن شخص ، ولی من اینبار
میکنم گوش به حرفت ، ولی غفلت نه
گفتی آواره شدم ، جان خودت فرصت ده
میدهم هر چه تو میگویی ولی فرصت نه
طلحه مهاجر