در نبودت ای مرشد دل چگونه تاب آرد
درد رفتنت ای وای رنج بی حساب آرد
تک ستارهی دانش رفت از آسمان ما
گاهی دست این تقدیر مرگ آفتاب آرد
از سکوت محرابش، قلب و دیده میگرید
در مقام فتوایش کیست تا جواب آرد؟!
بوستان عرفان را فیض تازه میبارید
باغ تشنه را اکنون وحشت سراب آرد
دست تنگ دنیا را اهل آن نمیداند
بر شکست قامت ها انتخاب ناب آرد
نونهال فردا را سردباد پاییزی
در نبودت ای رهبر ترس و اضطراب آرد
بسکه کرده اند عادت دیدهها به دیدارت
عکس روی خوبت را هر خط کتاب آرد
محمد خردمند