در من زني كه درد تو را مي كشيد نيست

در من زني كه درد تو را مي كشيد نيست
در توكسي كه حرف مرا مي شنيد نيست
گيتار تو به دردِ دلم خو نمي كند
سازي كه هاي و هوي مرا مي تنيد نيست
صد ها غزل به پاي تو من ريختم ولي
صد ها بهانه كردي و گفتي سپيد نيست
رقص چكامه زاده ي روي تو بود حال
شور قلم كه از رخ تو مي چكيد نيست
هر روز آينه به رخم طعنه ميزند
كان جوهرت كجاست كه حالا پديد نيست
صيقل به ماه ميدهد آن بوسه هاي شب
غوغای شب كه ماه در آن مي دميد نيست
آن باد مخملي كه به لالايي شبم
در تار تار گيسوي من مي وزيد نيست
صحراي قلب من گل اطلس نماد بود
حالا كه نقش لاله به دل سر كشيد، نيست
يك عمر در طواف مدارت گذشت ليك
قلبي كه ماه و سال تو را مي تپيد نيست
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *