احساس مبدل شد و محسوس همان است

احساس مبدل شد و محسوس همان است
صد شمع فزون سوخته، فانوس همان است
دل کافر دیر است، ز لبیک چه حاصل؟
گر زمزمه دیگر شده، ناقوس همان است
لب بر لب او دارم و حسرت کش عشقم
دلبر به کنار و هوس بوس همان است
با رب چه علاج است، پریشانی دل را؟
زلفش به کف و خاطر مأیوس همان است
از دوست به کونین نگردیم تسلی
این هر دو به دست و کف افسوس همان است
خیزد ز دری هر نفس، آوازه ی دولت
کاووس شد و زمزمه ی کوس همان است
زاهد چوکند جامه ز مصحف، مفریبید
ای ساده دلان خرقهٔ سالوس همان است
در بارگه پادشه عشق حزین را
سر خاک شد وذوق زمین بوس همان است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *