آخر دلم به آب و هوای وصال سوخت

آخر دلم به آب و هوای وصال سوخت
این رشته ای جوانی من ماه و سال سوخت
شعرم گرفت رونقِ بازار عشق تو
از بی کمالی ها که مرا این کمال سوخت
از حادثات دهر شدم نیم سوخته
بار دگر به آتش خود چون ذغال سوخت
بیزارم از، هرزه درایان بی عمل
ما را همین سفسطه و قیل و قال سوخت
از روزی آمدیم به دامان این زمین
با جور هرچه سوخت همین پیره زال سوخت
دیگر مجو ز فکر عقب مانده و عقیم
اندیشه را که آتش جنگ و جدال سوخت
در امتحان عالم ِ هستی فتاده ایم
محمود را جوابِ لبِ بی سوال سوخت

پنجشنبه 08 حمل 1392 هجری خورشیدی
که برابر می شود به 28 مارچ 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *