آزادی آزادی

آزادی آزادی
آزاد آمدیم و به آزادی جان دهیم
از بیم دام و دار غلامی نمی کنیم

از خون دلم کاسه ی صبرم شده لبریز
تلخ آمدم از زنده گی ایکاش بمیرم
از بار غم عشق تو افتاده به زیرم
انساج وجودم بمن است چون غل و زنجیر
یعنی که به زندانم و در بند و اسیرم
پهنای فلک در نظرم منظری خون است
دردم شده افزون ز دیروز و پریرم
از طالعی خوابیده ی خود من گله دارم
یکبار نشد قسمت من دست تو گیرم
از خون دلم کاسه ی صبرم شده لبریز
فریاد کشم من دیگر این غم نپذیرم
کم نیستم از زنده گی و هستی دنیا
از دیدن روی تو که من سخت فقیرم
با بخت سیه مشکلی را حل نتوان کرد
بگزار ببینم چه کند ذاتِ قدیرم
این سینه ی “محمود” هدفِ تیر بلا است
گر از تو نخوردیم بزن لایقِ تیرم

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *