از لعل گذشتم لب دیدار گرفتم

از لعل گذشتم لب دیدار گرفتم
خرمهره نهادم دُر شهوار گرفتم
صدبار شدم کشته به آن خنجر مژگان
تا کام دل خود ز لب یار گرفتم
آسان نشماری بکف آوردن زلفش
از خویش گذشتم که دم مار گرفتم
صد تیشه زدم تا که یکی گارکر افتاد
قصد دل خود آخر از اغیار گرفتم
یوسف وشی از کوچهء خود داد مرا کوچ
مجبور شدم، جا سر دیوار گرفتم
در عشق تو بی نشه نمی شد گذرانم
از پیر مغان ساغر سرشار گرفتم
این دیدۀ نادیدۀ من روی تو کم دید
با آنکه سر راه تو بسیار گرفتم
بود عشقری از بسکه درین قافیه بندش
زنجیر در حیدر کرار گرفتم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *