یا هو

یا هو
فقیر الی الله دل به دنیا نمی بندد و از هیچ چیز نمی هراسد،
زیرا: المفلس فی امان الله !
بجای حرص، قناعت اگر نصيب شود
برای هيچ کسی، درد سر نمی ماند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منم غريب و، ز من سيم و زر نمی ماند
ندارم هيچ، ز من برگ و بر نمی ماند
نه مال ارثيه دارم، نه وارثی به جهان
ز بعد مردن من اخذ و جر نمی ماند
به روز رحلتم آيا کفن که می آرد؟!
به هر وسيله، خداوند در نمی ماند
” تسلی دلم اين بس کزين رباط کهن
گذشتني ست جهان، خير و شر نمی ماند”
ز دست و پا اگر افتاده ام، ندارم غم
که دور پيری به کس بال و پر نمی ماند
ز «عين و غين» بگذر، خو بکن به تنهايي
ميان گور کسی با تو سر نمی ماند
اگر چه صاحب اورنگی، بدين غرّه مباش
که تخت و تاج و همين کر و فر نمی ماند
تو می روی به جهانی که پس نمی آيي
پيام و قاصد و خط و خبر نمی ماند
بجای حرص، قناعت اگر نصيب شود
برای هيچ کسی، درد سر نمی ماند
چنان فسرده دلی سرد کرده عالم را
که رفته رفته به سنگ هم شرر نمی ماند
فقير و بی سر و سامان کجا رود؟ چه کند؟
زمانه اش چو به کوه و کمر نمی ماند
رئيس کشور ما گر کند توجّهــي
کسی به ملک دگر، خون جگر نمی ماند
اگر تو فيض طلب باشی عشقری! برخيز
ز خواب چشم بمال، كين سحر نمی ماند
(صوفی عشقری)
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *