‏‎دل من

‏‎دل من
‏‎عمري است به ياد لب جانانه دل من
‏‎خون مى چكد از ديده به پيمانه دل من

‏‎ آيينه ى ما محو تماشاى تو گشته
‏‎درياب كه از خود شده بيگانه دل من

‏‎بگذر ز من اى ناصح و بگذار نصيحت
‏‎كز نيمِ نگاهى شده افسانه دل من

‏‎از كيف دو چشم تو بود مست هميشه
‏‎حاشا كه رود جانب ميخانه دل من

‏‎خوش حلقه زده زلف به خال بر رويت
‏‎از پهلوى اين دام برَد دانه دل من

‏‎جايي كه ضيا شعله كند شمع رخ دوست‎
سوزد همه تن چون پرِ پروانه دل من
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *