در مناجات و ختم کتاب

یا الهی رحمت آور از کرم جمله را از لطف گردان محترم فیض بخش از فضل بر عطار خویش تا بگوید خاطرش اسرار خویش گر…

ادامه مطلب

شکایت گل از بلبل به پیش باد صبا و عشق او بغیر

باز برگفتار بلبل شد نسیم همچو شبنم باز بر گل شد نسیم گل صبا را گفت بلبل بیوفاست پیش ما آوردنش عین خطاست مدتی با…

ادامه مطلب

غزل – 1

من نمی‌دانم چه نیکو دلبرم کز لطیفی در زر و در زیورم نیستم عاشق چرا هر صبحدم پیرهن را تا بدامن میدرم دوست می‌دارند مردم…

ادامه مطلب

غزل – 3

ای پر آتش داشته پیوسته دل هر شکایت کان ز ما داری بهل بار عشق روی ما برجان منه تا نگردی در غم هجران خجل…

ادامه مطلب

غزل – 4

سالها بودم ز عشق گل بدرد با دو چشم پر زخون و روی زرد خوش وصالی بُد رخ این باغبان تا چه آمد بر سرش…

ادامه مطلب

غزل – 2

ای چون من صد بنده و چاکر ترا تا بکی باشم چنین غم خور ترا من چنین دور از وصال روی تو باغبان شب تا…

ادامه مطلب

ندامت گل از استعفاء خود و بخشیدن بزاری بلبل

نرم شد در عشق بلبل خاطرش شفقتی بنمود طبع ماهرش گل بخنده گفت با باد صبا ای ندیم من چه فرمائی مرا چون صبا بشنید…

ادامه مطلب

نالیدن بلبل در فراق گل

بلبل از باد صبا در بوستان نوحه می‌کردند بهر دوستان مدتی فریاد و زاری در چمن کرد بلبل پیش نسرین و سمن کار دنیا این…

ادامه مطلب

غزل

ای سرو سردار خوبان جهان الامان از دست عشقت الامان سخت زارم در فراق روی تو رحمتی کن بر من ای جان جهان گر تو…

ادامه مطلب

پشیمان شدن بلبل از عمر ضایع و در غفلت گذراندن

گفت بلبل و ای ازین جان باختن خویش را اندر بلا انداختن ای گل نوخاسته باری بیا تا به بینی حال مسکین مرا تا به…

ادامه مطلب

آوردن باد صبا بلبل را بنزد گل و وصال ایشان باهم

هر دو با هم آمدند تا گلستان رفت و او را برد نزد دلستان چون جمال گل بدید آن مستمند از زبان خویشتن برداشت بند…

ادامه مطلب

نومیدی بلبل از گل و رفتن او از باغ به بیوفائی گل

گفت بلبل من دگر نایم بباغ زانکه دارم دل ز جور او بداغ بیوفائی پیشه دارد آن صنم لاجرم از دور بانگی می‌زنم گر بدانی…

ادامه مطلب

آمدن باغبان در بوستان و چیدن گلها و نومید شدن بلبل

هر گلی کان بود بر شاخی بچید بلبل بیچاره کان حالت بدید در معنی از زبان عشق سفت این غزل بر سرگذشت خویش گفت عطار

ادامه مطلب

غزل – 5

هی که را رنگی بود بی کر و فر بیشکی هر کس برو دارد نظر و آن کس را کاتشی در جان بود آتشش در…

ادامه مطلب

آمدن قمری نزد بلبل و غمازی او از گل

پیش از آن دم کاید ازمحبوب ذوق قمری آمد با دل مدروح و شوق گفت از گل غیبت بسیار او داشت صد انواع درد کار…

ادامه مطلب

حکایت

آن شنیدی گفت پیری با پسر کای پسر از کاردنیا الحذر خدمت یزدان خود کن روز و شب تا شود از خار تو پیدا رطب…

ادامه مطلب

بردن صبا نامۀ بلبل پیش گل وعاشق شدن او

پس صبا این بیتها بر لوح دل نقش کرد و گفت خود را العجل چون صبا نزدیک گل آمد زراه دید گل در گلستان همچو…

ادامه مطلب

ادامه

چون بخوانی این غزل با او بگوی انتظارت می‌کشم زوتر بپوی تا بخواهم عذر تو یکبارگی زانکه از ما دیدهٔ آوارگی هیچ اندیشه مکن از…

ادامه مطلب

آوردن باد صبا مژدۀ بلبل از گل و بر سر پیمان آمدن او

گفت با بلبل که شادی کن کنون زانکه دولت مر ترا شد رهنمون چون بسی گفتیم از دستان تو گل بیامد بر سر پیمان تو…

ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحیم

بلبلی از گلستان دور اوفتاد وز غم گل سخت مهجور اوفتاد شب همه شب ناله‌ها میکرد زار صبر از وی کرد عزلت اختیار هیچ آرامش…

ادامه مطلب

بردن صبا نامۀ گل به پیش بلبل و نیاز بلبل بحضرت گل

چون صبا بشنید آن گفتار او کرد تحسین بر چنان اشعار او گفت ای گل راست گفتی این سخن هست گفتار تو چون در عدن…

ادامه مطلب

دیباچه

حمد وافر و ثنای متکاثره آفریدگاری را که نوع انسان را بر دیگر حیوانات مرتبت نطق تفضیل کرامت فرموده و زبان ایشان را در قفس…

ادامه مطلب