بیوی خویش گردان زنده بازم

بیوی خویش گردان زنده بازم همی کش ساعتی دیگر بنازم به شمع امشب مگر دل همزبانست که او می سوزد و من میگدازم سر زلفت…

ادامه مطلب

بی تو مرا زندگی بکار نیاید

بی تو مرا زندگی بکار نیاید نعمت بی دوست خوشگوار نیابد تاتو نیانی چو آرزو به کنارم هیچ مرادیم در کنار نیابد تا ندهی زلف…

ادامه مطلب

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل به شرط آنکه ستانند خون‌بها ز قتیل متاع من سر و جان است و نیست لایق…

ادامه مطلب

بنفشه دسته بر ارغوان است

بنفشه دسته بر ارغوان است گرت بر لاله سنبل سایه بان است لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت که در وی لؤلؤ لالا…

ادامه مطلب

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است

بر لب لعل خط سبز ترا پیروزی است بر زنخدان چو به خال را بهروزی است کرد روشن همه آفاق تجلی رخت عادت طلعت خورشید…

ادامه مطلب

بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی

بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی ز…

ادامه مطلب

باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است

باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است خون از دل کباب چکیدن گرفته است هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش دل نیزه آه…

ادامه مطلب

با منت لطف جز ستم نبود

با منت لطف جز ستم نبود ننگ چشمی ترا کرم نبود چشمت از خون ما پشیمان نیست مرحمت موجب ندم نبود چه فرستم بر نو…

ادامه مطلب

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند که قلم را…

ادامه مطلب

ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان

ای لبت چون شکر و نقل دهان نیز چنان دل من عاشق نام تو زبان نیز چنان نور محض است عذار تو جبین نیز چنین…

ادامه مطلب

ای زغمت دل به جفا مبتلا

ای زغمت دل به جفا مبتلا بی تو به صد گونه بلا مبتلا ساکن کوی تو به چنگ رقیب چون به سگ خانه گدا مبتلا…

ادامه مطلب

ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی

ای دل این بیچارگی و مستمندی تا به کی چون نداری روی درمان دردمندی تا به کی بر دل پرخون من بگریست امشب چشم جام…

ادامه مطلب

ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی

ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن…

ادامه مطلب

آنکه دل در هوس روز وصال است او را

آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را دل ز چشمش چه شد ار…

ادامه مطلب

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود

آن سرو قد نگر که چه آزاد می‌رود وآن غمگسار بین که چه دلشاد می‌رود به روی سرو قامت گل‌بوی لاله‌رخ با قد خوش خرام…

ادامه مطلب

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن

امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان یعقوب صفت ما…

ادامه مطلب

آشوب جانی شوخ جهانی

آشوب جانی شوخ جهانی بی اعتقادی نامهربانی از پیش خویشم تا چند رانی زهر فراقم تا کی چشانی من مهر ورزم آری من اینم نو…

ادامه مطلب

از حال دل به دوست نه امکان گفتن است

از حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است از من بگو به مدعی ای یار آشنای من…

ادامه مطلب

آبی کجاست کآتش عشقم جگر بسوخت

آبی کجاست کآتش عشقم جگر بسوخت و ین برق جانگداز همه خشک و تر بسوخت مرغ سپیده دم که خبر داد از توام اکنون نمی…

ادامه مطلب