ندارد دلم طاقت بی توی

ندارد دلم طاقت بی توی
که کردست چشم توام جادوی
ز نو ابروبت ساخت شیدا مرا
چنینها کند ماه نو در توی
گشودند چشمان تو ترک و هند
به ناوک کشی و کمان ابروی
چه دولت که آن پای را در سرست
که دارد به زلف تو هم زانوی
در ایام بدحالی از جور زلف
رخت کرد با ما بسی نیکوی
مصور اگر نسخه زان رخ برد
به معنی کشد صورت مانوی
کمال آن سر زلف هر دم نگیر
که بارش بجنبد رگ هندوی
کمال خجندی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *