ما با غم تو خرم و آسوده‌خاطریم

ما با غم تو خرم و آسوده‌خاطریم زآن لب به کام ما شکری نی و شاکریم غایب نه ز چشم جهان بین ما چو نور…

ادامه مطلب

گل شکفت و باز نو شد عشق ما بر روی دوست

گل شکفت و باز نو شد عشق ما بر روی دوست شاخ گل یارب چه می ماند به رنگ و بوی دوست سنبل از تشویش…

ادامه مطلب

گفتا کئی تو من بنده تو

گفتا کئی تو من بنده تو بیجرم از چشم افکنده تو گاهی ازین در گاهی از آن در باری زهر در جوینده تو در جست…

ادامه مطلب

گر کم شده ست با من اکنون ترا ارادت

گر کم شده ست با من اکنون ترا ارادت باری ارادت من هر دم شود زیادت بی آفتاب رویت برگشت طالع من بازم سعادتی بخش…

ادامه مطلب

گر دلم در زلف پنهان کرده‌ای پیدا شود

گر دلم در زلف پنهان کرده‌ای پیدا شود مشک غمازست و این دزدی از او رسوا شود ناحق افتادست زلفت در کف هر مدعی چون…

ادامه مطلب

گر به میخانه حریف می و شاهد باشم

گر به میخانه حریف می و شاهد باشم به که در صومعه بنشینم و عابد باشم وقت آن شد که اقامت به خرابات کنم تا…

ادامه مطلب

کی چاره درد من بیچاره ندانست

کی چاره درد من بیچاره ندانست دل خون شد ازین درد و جز این چاره ندانست دردم به طبیب ار چه بدینگونه نگفتند چون بود…

ادامه مطلب

کاف کفر ما ز طاها بر ترست

کاف کفر ما ز طاها بر ترست قاف عشق از کاف پاها برترست عشق اگر زان لب دهد دشنام زهر عزت این از دعاها برترست…

ادامه مطلب

غم دوست من مغتنم می‌شمارم

غم دوست من مغتنم می‌شمارم نشاطی که بی‌اوست غم می‌شمارم ستم‌ها که خاطر نداند شمارش از آن غمزه عین کرم می‌شمارم گدای تو را پادشه…

ادامه مطلب

عشق ورزیدن به جان نازنینان نازک است

عشق ورزیدن به جان نازنینان نازک است خامه این بیچاره را خود که جانان نازک است ناز کیها مینماید آن میان یعنی به من زندگانی…

ادامه مطلب

عاشقانت بسحرها که دعا می گویند

عاشقانت بسحرها که دعا می گویند به دعا بوی نو از باد صبا می جویند من بسر می روم و دیده براه طلبت بی رهی…

ادامه مطلب

طاقت درد تو زین بیش ندارم یارا

طاقت درد تو زین بیش ندارم یارا چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را هوس روی توأم کرد پریشان احوال زلفت انداخت مگر…

ادامه مطلب

شهید تیغ عشق آر بی گناه است

شهید تیغ عشق آر بی گناه است به جنت جای ماه در پیشگاه است ز عشق امروز هر کو سرخ رو نیست به محشر نامه…

ادامه مطلب

سوخت جانم تا ز پا افتاد زلفت بر ذقن

سوخت جانم تا ز پا افتاد زلفت بر ذقن تشنه را جان سوزد آری چون به چاه افتد رسن دیده تا میم دهان و نون…

ادامه مطلب

سر من خاک پایت باد و جان نیز

سر من خاک پایت باد و جان نیز که در پای تو خوشتر این و آن نیز چگونه در حریم او نهم پای که نگذارنده…

ادامه مطلب

زیر لب قند مکرر سخنت را گفتم

زیر لب قند مکرر سخنت را گفتم گر ترا هیچ نگفتم دهنت را گفتم گرچه گفتم به شبیخون در دلها شکنی آن سخن زلف شکن…

ادامه مطلب

ز حسرت خاک شد این چشم غمناک

ز حسرت خاک شد این چشم غمناک به خاک ار پا نهی باری برین خاک نکر آموخت آن چشم از تو شوخی چه زود استاد…

ادامه مطلب

رفت از دست من آن زیبانگاری چون کنم

رفت از دست من آن زیبانگاری چون کنم نیست در دسٹم عنان اختیاری چون کنم در همه احوالم او بودی که بودی غمگسار این زمان…

ادامه مطلب

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود مجلس خوش و دل جمع و مرتب همه…

ادامه مطلب

دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من

دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من که برفت از بر من بار ستمکاره من دل نهادم من مسکین به هلاک تن خویش چه کنم در…

ادامه مطلب

دلا نسیم عنایت وزید حاضر باش

دلا نسیم عنایت وزید حاضر باش رسید مژده که دلبر رسید حاضر باش به خفته شب محنت برو خبر برسان بگو که صبح سعادت دمید…

ادامه مطلب

دل من به داغ جفا سوختی

دل من به داغ جفا سوختی مرا مانده دل را چرا سوختی کرا سوخت عشقت که آنم نسوخت مرا سوختی هر کرا سوختی بسی سوخت…

ادامه مطلب

دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی

دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری بازم شکست خاری در…

ادامه مطلب

دل چو رفت از دست گو دلبر بیا

دل چو رفت از دست گو دلبر بیا گو انیس جان غم پرور بیا بی تو بر چشمم جهان تاریک شد تا ببینم ای بلند…

ادامه مطلب

درین ره هرچه جویی آن بیابی

درین ره هرچه جویی آن بیابی بجو نقدی که ناگاهان بیابی بکوی او دلی گم کن که آنجا یکی دل گم کنی صد جان بیابی…

ادامه مطلب

در سینه مرا غیر تو همخانه کسی نیست

در سینه مرا غیر تو همخانه کسی نیست ور هست برون از دل دیوانه کسی نیست دل از چه به تنگست زاغیار که امروز جز…

ادامه مطلب

دارم ز ابروان تو چشم عنایتی

دارم ز ابروان تو چشم عنایتی کر نازم اره کشی نکنندم حمایتی چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین از غمزه تو نیست جز…

ادامه مطلب

خطت سبز و لبت مشک و گلاب است

خطت سبز و لبت مشک و گلاب است دهانت ذره رویت آفتاب است تو گنج حسن و بس خانه دل که از شوق چنین گنجی…

ادامه مطلب

حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم

حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم تو حق شناس نئی ای رقیب من دانم نهاده بر سر خوان عشق او کباب جگر به نیت…

ادامه مطلب

چو تو دشمن از دوست نشناختی

چو تو دشمن از دوست نشناختی مرا سوختی و به او ساختی پرداختم از دو عالم به تو تو یک لحظه با من نپرداختی چه…

ادامه مطلب

چه بودی گر شبی در خواب رفتی چشم بیدارم

چه بودی گر شبی در خواب رفتی چشم بیدارم مگر دیدار بنمودی ز روی مرحمت بارم اگر صاحبدلی بودی که بر من مرحمت کردی بگوش…

ادامه مطلب

چشم تو که آرام دل خلق جهان برد

چشم تو که آرام دل خلق جهان برد سحری است که از سیمبران نقد روان برد زلف تو که روز سهم در نظر آورد هوش…

ادامه مطلب

جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد

جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد شمع رخت آرایش هر انجمن آمد پیرایه باقوت لیت درج گهر شد مشاطة گلبرگ رخت یاسمن آمد…

ادامه مطلب

ترا دیده هر بار دیدی چه بودی

ترا دیده هر بار دیدی چه بودی که هر بار دولت مرا رخ نمودی چه بودی گر آن لب نمک میفشاندی وز آن سوز ریش…

ادامه مطلب

تا خیالت را دلمه منزلگه است

تا خیالت را دلمه منزلگه است از مه تو منزل من پر مه است گر لبت بوسم ز بسمل چاره نیست کافتتاح ملح از بسم…

ادامه مطلب

پای بوس چون منی حیف است گفتی بر زبانت

پای بوس چون منی حیف است گفتی بر زبانت زاهد کم خواره میشد دم به دم باریکتر زین نیک گفتی نیک پیش تا ببوسم آن…

ادامه مطلب

بی تو مرا چشم جهان‌بین تر است

بی تو مرا چشم جهان‌بین تر است چهره به خون دل غمگین تر است در تب هجر تو لب و چشم من یک دو دم…

ادامه مطلب

به شیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر

به شیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر دگر ز نرگس بسیار خواب می‌چربد دگر بر آب معلق نسنجمه آن غبغب چو روشن است…

ادامه مطلب

بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره

بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش ستاره سوخته…

ادامه مطلب

بر گل به پای سرو چو رفتار می‌کنی

بر گل به پای سرو چو رفتار می‌کنی از لطف پای نازکت افگار می‌کنی اگر حال دل ز غمزه بپرسی چه گویمت خوش می‌کنی که…

ادامه مطلب

بازم از طلعت خود دیده منور کردی

بازم از طلعت خود دیده منور کردی مجلس من بسر زلف معطر کردی بر سر کشته هجران گذری از سر مهر خیر مقدم قدم آوردی…

ادامه مطلب

بار هر چند به ناحق طلبه آزارم

بار هر چند به ناحق طلبه آزارم گر ازوه باشدم آزار ز حق بیزارم اگر اندیشه از حرمت خونم نکند به حق و حرمت باری…

ادامه مطلب

با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری

با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری با من نظری کن ز سر لطف و بزرگی هر چند…

ادامه مطلب

ایها العطشان فی الوادی الهوا

ایها العطشان فی الوادی الهوا جوی جویبان جانب دریا بیا آب را پیش لب هر تشنه ای مالت الاکواب قل قل قولنا از سقاهم ربهم…

ادامه مطلب

ای لب و گفتار تور شیرین همه

ای لب و گفتار تور شیرین همه گرد رویت خال و خط مشکین همه خوش نمودت خال پیش خط ولی عارضت خوشتر نماید زین همه…

ادامه مطلب

ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت

ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت بر تو لرزانتر گل از پیراهنت از صبا چندان نشد بوی تو فاش پیرهن کرد این خطا در گردنت…

ادامه مطلب

ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من

ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من مشت خاک درت باز نهه بر سر من نفروزد شبم از مه که فتد…

ادامه مطلب

ای آفتاب روی تو در اوج دلبری

ای آفتاب روی تو در اوج دلبری پروانه چراغ رخت شمع خاوری سودای زلف تست که روزم سیاه کرد تا خود به حسن رونق خورشید…

ادامه مطلب

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد جانِبِ دل‌ها نگاه دار که سلطان مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد عاشقِ…

ادامه مطلب

آن رخ از مه خجسته فال تراست

آن رخ از مه خجسته فال تراست لب ز کوثر بی زلال تر است زان سر زلف چون پر طاوس مرغ جانم شکسته بال نر…

ادامه مطلب