شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا

شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را شراب آن گل است و خمار حصه خار…

ادامه مطلب

شب که جهان است پر از لولیان

شب که جهان است پر از لولیان زهره زند پرده شنگولیان بیند مریخ که بزم است و عیش خنجر و شمشیر کند در میان ماه…

ادامه مطلب

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان…

ادامه مطلب

سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می‌رود

سودای تو در جوی جان چون آب حیوان می‌رود آب حیات از عشق تو در جوی جویان می‌رود عالم پر از حمد و ثنا از…

ادامه مطلب

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد

سگ ار چه بی‌فغان و شر نباشد سگ ما چون سگ دیگر نباشد شنو از مصطفی کو گفت دیوم مسلمان شد دگر کافر نباشد سگ…

ادامه مطلب

سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو

سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو چون عمر محتسبی دادکنی این جا کو چه حدیث است ز عثمان عمرم مستتر است و…

ادامه مطلب

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست بهانه کن که بتان را بهانه آیینست از آن لب شکرینت بهانه‌های دروغ به جای فاتحه و کاف‌ها…

ادامه مطلب

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن سال سال ماست و طالع طالع زهره‌ست و…

ادامه مطلب

ساقی جان غیر آن رطل گرانم مده

ساقی جان غیر آن رطل گرانم مده ز آنک بدادی نخست هیچ جز آنم مده شهره نگارم ز تو عیش و قرارم ز تو جان…

ادامه مطلب

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او کنار لطف بگشاید…

ادامه مطلب

ز همراهان جدایی مصلحت نیست

ز همراهان جدایی مصلحت نیست سفر بی‌روشنایی مصلحت نیست چو ملک و پادشاهی دیده باشی پس شاهی گدایی مصلحت نیست شما را بی‌شما می‌خواند آن…

ادامه مطلب

ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد

ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد هر آن که توبه کند توبه‌اش قبول مباد هزار شکر و هزاران سپاس یزدان را که…

ادامه مطلب

ز خاک من اگر گندم برآید

ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانبا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه سراید اگر بر گور…

ادامه مطلب

ز آب تشنه گرفته‌ست خشم می‌بینی

ز آب تشنه گرفته‌ست خشم می‌بینی گرسنه آمد و با نان همی‌کند بینی ز آفتاب گرفته‌ست خشم گازر نیز زهی حماقت و ادبیر و جهل…

ادامه مطلب

روزی که گذر کنی به گورم

روزی که گذر کنی به گورم یاد آور از این نفیر و شورم پرنور کن آن تک لحد را ای دیده و ای چراغ نورم…

ادامه مطلب

روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک

روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک ز عشق بی‌نشان آمد نشان بی‌نشان اینک ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان که آمد…

ادامه مطلب

رندان همه جمعند در این دیر مغانه

رندان همه جمعند در این دیر مغانه درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه خون ریزبک عشق در و بام گرفته‌ست و آن عقل گریزان…

ادامه مطلب

رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود

رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود صلای باده جان و صلای رطل گران که می‌دهد به خماران به…

ادامه مطلب

راح بفیها و الروح فیها

راح بفیها و الروح فیها کم اشتهیها قم فاسقنیها این راز یارست این ناز یارست آواز یارست قم فاسقنیها ادرکت ثاری قبلت جاری فازداد ناری…

ادامه مطلب

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا زان می که در سر داشتم من ساغری…

ادامه مطلب

دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش

دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش بر کف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش گفتمش ای جان جان ساقیان بهر خدا پر کنی پیمانه…

ادامه مطلب

دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال

دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال ستاره‌ها بنگر از ورای ظلمت و نور چو ذره رقص…

ادامه مطلب

دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم

دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم بدین…

ادامه مطلب

دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود

دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود چو رسد تیر غمزه‌ات همه قدها کمان شود چو تو دلداریی کنی دو جهان جمله دل…

ادامه مطلب

دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد

دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد مگر آن مطرب جان‌ها ز پرده در سرود آمد سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند وجود اندر فنا…

ادامه مطلب

دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان

دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان این نکته شیرین را در جان بنشان ای جان زیرا عرض و جوهر از ذوق برآرد سر…

ادامه مطلب

در عشق آتشینش آتش نخورده آتش

در عشق آتشینش آتش نخورده آتش بی‌چهره خوش او در خوش هزار ناخوش دل از تو شرحه شرحه بنشین کباب می‌خور خون چون میست جوشان…

ادامه مطلب

در دل و جان خانه کردی عاقبت

در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت آمدی کاتش در این عالم زنی وانگشتی تا نکردی عاقبت ای ز…

ادامه مطلب

در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم

در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم آیینه نخواهد دم ای وای ز گفتارم در آب تو را بینم در آب زنم دستی…

ادامه مطلب

خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم

خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم والله که نشان‌های قروی ده یارست آن نرگس و نسرین و قرنفل که…

ادامه مطلب

خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم

خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم آب حیات توایم گر چه به شکل آتشیم تو جو کبوتربچه زاده این لانه‌ای…

ادامه مطلب

خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی

خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی طوق قمر شکستیی فوق فلک نشستیی کی دم کس شنیدیی یا غم کس کشیدیی یا…

ادامه مطلب

خضری به میان سینه داری

خضری به میان سینه داری در آب حیات و سبزه زاری خضر آب حیات را نپاید گر بوی برد که تو چه داری در کشتی…

ادامه مطلب

خداوندا زکات شهریاری

خداوندا زکات شهریاری ز من مگذر شتاب ار مهر داری هلا آهسته‌تر ای برق سوزان که شد چشمم ز تو ابر بهاری نمی‌تاند نظر کاندر…

ادامه مطلب

حدی نداری در خوش لقایی

حدی نداری در خوش لقایی مثلی نداری در جان فزایی بر وعده تو بر نجده تو که م دوش گفتی هی تو کجایی کردم کرانه…

ادامه مطلب

چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما

چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما کفر شدست لاجرم ترک هوای نفس ما چونک به عشق زنده شد قصد غزاش چون کنم…

ادامه مطلب

چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست

چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست گر چه با من می‌نشینی چون چنینی سود نیست چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود…

ادامه مطلب

چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم

چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب گه سجودش می کنم…

ادامه مطلب

چو عشق را تو ندانی بپرس از شب‌ها

چو عشق را تو ندانی بپرس از شب‌ها بپرس از رخ زرد و ز خشکی لب‌ها چنان که آب حکایت کند ز اختر و ماه…

ادامه مطلب

چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشه

چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشه میان بگشاد اسرار و میان بربست اندیشه به پیش جان درآمد دل که اندر خود مکن…

ادامه مطلب

چو از سر بگیرم بود سرور او

چو از سر بگیرم بود سرور او چو من دل بجویم بود دلبر او چو من صلح جویم شفیع او بود چو در جنگ آیم…

ادامه مطلب

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون نباشد مرغ خودبین را به باغ…

ادامه مطلب

چه باده بود که در دور از بگه دادی

چه باده بود که در دور از بگه دادی که می‌شکافد دور زمانه از شادی نبود باده به جان تو راست گو که چه بود…

ادامه مطلب

چند دویدم سوی افندی

چند دویدم سوی افندی شکر که دیدم روی افندی در شب تاری ره متواری رهبر ما شد بوی افندی شادی جان‌ها ذوق دهان‌ها اصل مکان‌ها…

ادامه مطلب

چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد

چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد شجری خوش و خرامان به میانه بیابان…

ادامه مطلب

چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار

چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار که رخت عمر ز کی باز می‌برد طرار چرا ز خواب و ز طرار می‌نیازاری چرا از او…

ادامه مطلب

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون…

ادامه مطلب

جانا بیار باده و بختم بلند کن

جانا بیار باده و بختم بلند کن زان حلقه‌های زلف دلم را کمند کن مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم آتش بیار…

ادامه مطلب

جان خاک آن مهی که خداش است مشتری

جان خاک آن مهی که خداش است مشتری آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری چون از خودی برون شد او آدمی…

ادامه مطلب

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌ام خانه بسوزم…

ادامه مطلب