هجو کاسهٔ چینی

هجو کاسهٔ چینی یکی پیالهٔ چینی برای خوردن آب بداد خواجه مرا از صفات نیکویش که گر چو کاسهٔ فقرش نهند بر سر راه ز…

ادامه مطلب

ستایش و تاریخ بنای اسلام خان

ستایش و تاریخ بنای اسلام خان بهار گل دولت اسلام خان که دارد ازو این چمن آب و تاب بنایی به بنگاله بنیاد کرد که…

ادامه مطلب

چو سرنوشت کسی گشت در جهان کاری

چو سرنوشت کسی گشت در جهان کاری علاج نیست بجز رفتن از پی آنش دم فرس چو پی راندن مگس آمد کند زمانه پس از…

ادامه مطلب

هزل

هزل امشب شده دلبری دچارم کز وی به اجل مرا پناه است زنبور گزنده چون مگس نیست می گویم و خال او گواه است دنباله…

ادامه مطلب

صاحب مال و جاه را ز جهان

صاحب مال و جاه را ز جهان صاحب مال و جاه را ز جهان آفتی نیست تا بود زنده زان که هر جا دعا و…

ادامه مطلب

در آزار دمل خود

در آزار دمل خود آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار خون چو پیکان می‌چکد از غنچهٔ پستان مرا هردم شیری که از…

ادامه مطلب

هجو کاتب

هجو کاتب کاتبی دارم که چون بر دست گیرد خامه را هر سخن را دخل بیجایی کند موی دماغ افکند هر مصرعی را عضوی از…

ادامه مطلب

در هجو

در هجو ای آن که عیبجویی من پیشه کرده ای من خود حکایت از چه و چونت نمی کنم بر تیغ پاکدامن خویشم چو آفتاب…

ادامه مطلب

خطاب به بزرگی سروده

خطاب به بزرگی سروده ای به دست تو قلم گشته کلید در فیض ای که از جود تو همت به جهان کامرواست بحر اگر نیست،…

ادامه مطلب

هجو شخصی که به ضیافت رفته بود

هجو شخصی که به ضیافت رفته بود ای گلبن باغ حسن، آخر گل ها ز برای خود گشادی رفتی به ضیافت حریفان از دست عنان…

ادامه مطلب

در نرسیدن صله

در نرسیدن صله ای آن که به مدح تو ز من آنچه سزا بود راضی نشدم تا همه را ذکر نکردم تا چند کنی فکر،…

ادامه مطلب

تعریف شخصی

تعریف شخصی ای که خورشید چو آیینه ز خجلت رو ساخت خامه چون پرده گشا گشت خیالات ترا گر ندادند ترا حسن خط آزرده مباش…

ادامه مطلب

هجو خواجه حسن

هجو خواجه حسن با هرکه نشنید نفسی، خواجه حسن را از گاو و ز گوساله ی خود، گفت و شنید است از بس که سیاهی…

ادامه مطلب

راه گم کردن در نجف معلی

راه گم کردن در نجف معلی یک شبی هنگام برگردیدن از طوف نجف ره غلط کرده، رهم بر طرفه صحرایی فتاد وادیی پر دغدغه چون…

ادامه مطلب

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است بی سواری در سواد هند بودن مشکل است اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است…

ادامه مطلب

هجو پسر تریاکی

هجو پسر تریاکی چشم بد دور، خواجه را پسری ست که همه زیرکی و ادراک است چه عجب گر ضعیف و خرد افتاد که چو…

ادامه مطلب

درین دریا که از آشوب طوفان

درین دریا که از آشوب طوفان درین دریا که از آشوب طوفان نرفته موجش از گرداب بیرون خوش آن کس کو تواند برد چون ابر…

ادامه مطلب

تعریف امینای مطرب

تعریف امینای مطرب امینا طوطی بلبل ترانه که باشد بر زبان ها گفتگویش ز آواز خوشش دف رفته از هوش ازان آبی زند هردم به…

ادامه مطلب

موسم عیش، طفلی و پیری ست

موسم عیش، طفلی و پیری ست موسم عیش، طفلی و پیری ست که نشاط این دو وقت فیروز است وقت گلگشت باغ و سیر چمن…

ادامه مطلب

در هجو شخصی

در هجو شخصی خواجه بشنو حدیث راست ز من هست مستوره ای ترا به حرم که به هرکس رسد، ازو گیرد همچو آیینه نطفه ای…

ادامه مطلب

تاریخ و توصیف بنای اسلام خان

تاریخ و توصیف بنای اسلام خان ای خجسته بنا، ز رونق تو چشم بد دور، چشم ایامی همه روی زمین به سایه ی توست کز…

ادامه مطلب

هجو حساد شعر

هجو حساد شعر سلیم اعدای تو حیوان چندند به ایشان ترک هر بیش و کمی کن چوز خمی می رسد از ناکسانت برآن از چرب…

ادامه مطلب

زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد

زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد ناچار گزیری نبود همنفسی را پیداست بر ارباب فراست که ندارد…

ادامه مطلب

تعریف دختر برهمن

تعریف دختر برهمن برهمن دختری دیدم به دیری که بت در سجده ی او سر نهاده هنوزش گردن شیران خونریز نداده زحمت سیمین قلاده…. سلیم…

ادامه مطلب

گرفتن طلب خود از خواجه ی ممسک

گرفتن طلب خود از خواجه ی ممسک شکر کز خواجه گرفتم طلب خویش سلیم مرد عاقل زر خود را به چنین کس ندهد که ازین…

ادامه مطلب

در مدح

در مدح ای آفتاب مشرق دین کز فروغ صدق روی تو همچو صبح، دم از نور می‌زند نازم به همت تو که در خرقهٔ نمد…

ادامه مطلب

تعریف خانه ی اسلام خان و تاریخ بنای آن

تعریف خانه ی اسلام خان و تاریخ بنای آن در زمان خلافت شه دین سایه ی کردگار، شاه جهان ساخت دستور عهد در لاهور یعنی…

ادامه مطلب

مذمت امساک شاهان

مذمت امساک شاهان هرچه شاهان عصر ما دیدند جانب مخزنش روانه کنند پر عجب نیست گر چو حمامی آب را نیز در خزانه کنند! سلیم…

ادامه مطلب

در مجلس وصل یار ای دل

در مجلس وصل یار ای دل تا کی گویی ره سخن نیست چون کار کسی به حرف افتاد راه سخنی به از دهن نیست سلیم…

ادامه مطلب

بس که می ترسم میان ما و او

بس که می ترسم میان ما و او بس که می‌ترسم میان ما و او در حساب دوستی افتد غلط، نامه‌ای هرگه فرستم سوی او…

ادامه مطلب

کار با جمعی مرا افتاده در بحث سخن

کار با جمعی مرا افتاده در بحث سخن بی سر و پا جمله همچون ساکنان بادیه هرزه گویی چند همچون سرخوشان انجمن مرده رنگی چند…

ادامه مطلب

در توصیف خانه ی اسلام خان

در توصیف خانه ی اسلام خان این نگارین خانه را دیوار و در آیینه است طاق او چون بال طاووس است و پر آیینه است…

ادامه مطلب

هست کارم به مجلسی که درو

هست کارم به مجلسی که درو هست کارم به مجلسی که درو حرف با لب چو خنده بیگانه ست چند پاس ادب کسی دارد؟ انجمن…

ادامه مطلب

مذمت جمعی حساد

مذمت جمعی حساد در اقلیم معنی سلیم آن مسیحم که نطقم زند دم ز معجزنمایی درآید چو کلکم به رفتار، گردد ز رنگینی جلوه، کاغذ…

ادامه مطلب

در تهنیت وزارت یافتن اسلام خان

در تهنیت وزارت یافتن اسلام خان ای سواد هند از کلکت نگارستان چین کار و بار ملک هرگز این سر و سامان نداشت نامه ی…

ادامه مطلب

باز فرستادن خربزه

باز فرستادن خربزه کام بخشا! ز تو شد خربزه ای لطف مرا همچو حوران بهشتی خوش و پاکیزه سرشت داده دهقان عوض آب به او…

ادامه مطلب

هرچند که تاجریم ای غیر

هرچند که تاجریم ای غیر هرچند که تاجریم ای غیر ما هر دو درین فسرده بازار فرق است میان ما، که داریم من آینه و…

ادامه مطلب

فراوان تاجداران را که از مرگ

فراوان تاجداران را که از مرگ ز ملک و مملکت شد دست کوتاه جهان را خاتم فیروزه ای دان که نقش او بود الملک لله…

ادامه مطلب

در مذمت پوستین خود و حسن طلب برای پوستینی دیگر

در مذمت پوستین خود و حسن طلب برای پوستینی دیگر صاحبا! سرورا! خداوندا! ای که خلقت چو روی تو نیکوست طبع تو گلشنی ست کاندر…

ادامه مطلب

اظهار افلاس خود و طلب تدارک

اظهار افلاس خود و طلب تدارک ای سروری که بر در دولتسرای تو هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود خورشید با وجود جناب…

ادامه مطلب

هر که نخل بلند طبع مرا

هر که نخل بلند طبع مرا هر که نخل بلند طبع مرا دید، از اقتضای طالع پست، سنگ از بس به شاخسارش زد استخوان های…

ادامه مطلب

طلب شراب

طلب شراب ای سحاب حدیقه ی احسان از تو در خوشاب می خواهم هر گدایی چراغ می طلبد از تو من آفتاب می خواهم صبح…

ادامه مطلب

در تقاضا

در تقاضا ای شکنج آستینت موج دریابار جود ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف کاروانی کز دیار همتت گردد روان نقش پای ناقه…

ادامه مطلب

هجو ملا وفا

هجو ملا وفا منزل اهل سخن، ملا وفا کز شرم او لفظ را معنی به روی خویش برقع می‌کند گاه بر ریش سخن از دخل…

ادامه مطلب

طلب کلاه

طلب کلاه شب خرد دید سربرهنه مرا گفت ای از تو پشت معنی راست تو که سوگند چرخ بر سر توست سر برهنه چرایی، این…

ادامه مطلب

در باب منع بواب که اجازهٔ آمدن نداد

در باب منع بواب که اجازهٔ آمدن نداد صاحبا! مقصود صاحب دولتان از پرده دار غیر ازین نبود که او مانع شود بیگانه را من…

ادامه مطلب

هجو کسی

هجو کسی خواجه از بس ممسک و رذل و خسیس افتاده است گر شکست عمر بیند، از شکست نان به است صورت زشتش خبر از…

ادامه مطلب

سرورا! بحر کفا! ای که ز خاک در تو

سرورا! بحر کفا! ای که ز خاک در تو سرورا! بحر کفا! ای که ز خاک در تو هر غباری سوی خورشید برد عشق بلند…

ادامه مطلب

چو سامان عشرت مهیا شود

چو سامان عشرت مهیا شود چو سامان عشرت مهیا شود شراب آن زمان گر بنوشی رواست به دست تهی ساغر می مگیر که گل شاخ…

ادامه مطلب