غزلیات – فروغی بسطامی
نرگس بیمار تو گشته پرستار من
نرگس بیمار تو گشته پرستار من تا چه کند این طبیب با دل بیمار من خفتهٔ بیدار گیر گر چه ندیدی ببین چشم پر از…
من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را تو نهفته ای در لب خندههای شیرین را من فکندهام در دل عقدههای بیحاصل تو گشودهای بر…
مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست دل ز خالش برگرفتن خالی از اشکال نیست ای که میگویی به دنبال سرش دیگر مرو…
لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود بوسهگاه لب رندان لب پیمانه نبود گوشه چشمش اگر نشئه ندادی می را یک جهان مست به هر…
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند چون از کرشمه دست به تیر و کمان کند…
گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را یا مرو در پیش رویش یا چو رفتی سجده کن…
کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد بیاض چهرهاش از خون دل نشان دارد ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد که شعله…
قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است
قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است مشغلهٔ زلف تو بستن و واکردن است خرمی صحن باغ با تو خرامیدن است فرخی صبح عید…
عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن
عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن زیر تیغ امتحان رفتن به پای خویشتن تا نگردد خون من در حشر دامن گیر او اول از…
شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود
شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود حلقهٔ دام نجات است خم طرهٔ دوست وای…
زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست
زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست کی اجل بندد زبانی را که در تحسین تست کامیاب آن تن که تنها با تو در…
ز اختران جگرم چند پر شرر ماند
ز اختران جگرم چند پر شرر ماند خدا کند که نه خاور نه باختر ماند ز شام گاه قیامت کسی نیندیشد که در فراق تو…
دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب
دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب کاش که هرگز سحر نمیشدی این شب مهوشی از مهر در کنار من آمد چون قمر اندر میان…
دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد
دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد خواجه هی منع من از بادهپرستی تا کی چه کند…
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم در روز تیرباران مردانه ایستادم جان با هزار شادی در راه او سپردم سر با هزار منت…
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست که عاقبت پی هر زهر انگبینی هست ز زلف و روی تو تا عشقم آگهی…
چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم
چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم الله الله که چه سودای محالی دارم تو پری چهره عجب زلف پریشی داری من آشفته عجب شیفته…
چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم سپاه غمزی…
تیغ به دست آمدی و مست شرابی
تیغ به دست آمدی و مست شرابی تشنهٔ خون کدام خانه خرابی حسن تو بدرید پردههای وجودم عشق تو نگذاشت در میانه حجابی آه منی…
ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
ترک چشم تو بیارست صف مژگان را تیره بخت آن که بدین صف نسپارد جان را فارغم در غم عشق تو ز ویرانی دل که…
تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد
تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد چون غریبی است که در کشمکش شام افتاد سر ناکامی دل باختگان دانستم تا مرا کار بدان…
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست وه که از…
بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند
بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند که با وجود تو عشاق نقش دیوارند چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم که پیش روی تو…
بستهٔ زلف تو شوریده سرانند هنوز
بستهٔ زلف تو شوریده سرانند هنوز تشنهٔ لعل تو خونین جگرانند هنوز ساقیا در قدح باده چه پیمودی دوش که حریفان همه در خواب گرانند…
با من اگر خواجه سری داشتی
با من اگر خواجه سری داشتی هر سر مویم هنری داشتی بر تو شدی سر اناالحق عیان گر ز حقیقت خبری داشتی غرق شدی ساکن…
ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری نیکو نگاهدار دلی را که میبری معشوق پردهپوشی و منظور پردهدر هم پرده میگذاری و هم پرده میدری…
ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن
ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن ور تنگ شکر خواهی این نکته مکرر کن گفتی که بکش دامان از خاک در جانان سر پیچم…
امروز ندارم غم فردای قیامت
امروز ندارم غم فردای قیامت کافروخته رخ آمد و افراخته قامت در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست یعنی که مجو در طلبش…
از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم
از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم که با وجود می از قید هر غمی جستم اگر به یاد سلیمان همیشه دستی داشت من از…
وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من او پی جور و جفا، من بر سر…
هر که افتادهٔ آن جنبش قامت باشد
هر که افتادهٔ آن جنبش قامت باشد برنخیزد اگر آشوب قیامت باشد یار اگر قاتل صاحب نظران خواهد بود حیف از آن کشته که چشمش…
نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را
نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را نه روز روشنی از پی شب سیاهی را فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما که…
نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم آستانت را ببوسم، آستینت را بگیرم نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم نه…
من ساده پرست و باده نوشم
من ساده پرست و باده نوشم فرمان بر پیر می فروشم مستغرق لجهٔ شرابم مستوجب مژدهٔ سروشم بر گردش ساقی است چشمم بر پردهٔ مطرب…
مرگ بر بالین وجانان غافل است
مرگ بر بالین وجانان غافل است جان بدین سختی سپردن مشکل است سینهام مجروح و زخمم کاری است حسرتم جانکاه و دردم قاتل است هر…
گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد
گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد ندانم این چه جمال است کان صنم دارد کسی است صاحب بخت بلند و عمر دراز…
گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین
گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین اقلیم ملاحت را در زیر نگینش بین جان بر لب مشتاقان دور از لب او بنگر لب تشنه…
گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی
گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد…
کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی
کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی دعای او به در دیر مستجابستی به مستی از لب دردیکشی شنیدم دوش که چاره همه دردی شراب نابستی فغان…
فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم
فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم بشارت های خوش داد از اشارتهای جانانم به عالم هیچ عیشی را از این خوشتر نمیدانم که…
عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند
عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند چشم تر، اشک روان، حال خرابش میدهند هر که را امروز ساقی میکشد پای حساب ایمنی از هول…
شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم
شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم چه رخنهها که در ارکان سنگ خاره کنم نه طاقتی که ز نظارهات بپوشم چشم نه قدرتی…
زندگی بی او ندارد حاصلی
زندگی بی او ندارد حاصلی وقت را دریاب اگر صاحب دلی عشق لیلی موجب دیوانگی است طعنه بر مجنون مزن گر عاقلی هر کجا کز…
روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت دل حدیث شوق خود در بزم جانان…
دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم
دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم چندی به هوس بر در هر خانه نشستم عمری به طلب بر…
دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش
دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش تا به دنبالهٔ این کار ببینم حالش جمعی افتاده به خاک از روش چالاکش خلقی آغشته…
در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد دلها به تظلم همه در پای تو افتاد دل در طلب خندهٔ شیرین تو خون شد جان…
خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم
خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق نامه میکردم گر…
چون خاک میشود به رهت جان پاک ما
چون خاک میشود به رهت جان پاک ما بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما یا رب که دامن تو نگیرد به روز…
چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد
چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد که به یک جرعه مرا بی خود و لایعقل کرد چشم بد دور ازین فتنه که…