گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین

گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین اقلیم ملاحت را در زیر نگینش بین جان بر لب مشتاقان دور از لب او بنگر لب تشنه…

ادامه مطلب

گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی

گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد…

ادامه مطلب

کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی

کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی دعای او به در دیر مستجابستی به مستی از لب دردی‌کشی شنیدم دوش که چاره همه دردی شراب نابستی فغان…

ادامه مطلب

فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم

فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم بشارت های خوش داد از اشارت‌های جانانم به عالم هیچ عیشی را از این خوش‌تر نمی‌دانم که…

ادامه مطلب

عاشقی کز خون دل جام شرابش می‌دهند

عاشقی کز خون دل جام شرابش می‌دهند چشم تر، اشک روان، حال خرابش می‌دهند هر که را امروز ساقی می‌کشد پای حساب ایمنی از هول…

ادامه مطلب

شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم

شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم چه رخنه‌ها که در ارکان سنگ خاره کنم نه طاقتی که ز نظاره‌ات بپوشم چشم نه قدرتی…

ادامه مطلب

زندگی بی او ندارد حاصلی

زندگی بی او ندارد حاصلی وقت را دریاب اگر صاحب دلی عشق لیلی موجب دیوانگی است طعنه بر مجنون مزن گر عاقلی هر کجا کز…

ادامه مطلب

روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت

روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت دل حدیث شوق خود در بزم جانان…

ادامه مطلب

دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم

دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم چندی به هوس بر در هر خانه نشستم عمری به طلب بر…

ادامه مطلب

دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش

دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش تا به دنبالهٔ این کار ببینم حالش جمعی افتاده به خاک از روش چالاکش خلقی آغشته…

ادامه مطلب

در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد

در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد دلها به تظلم همه در پای تو افتاد دل در طلب خندهٔ شیرین تو خون شد جان…

ادامه مطلب

خواست تا زلف پریشان تو بی‌سامانیم

خواست تا زلف پریشان تو بی‌سامانیم جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق نامه می‌کردم گر…

ادامه مطلب

چون خاک می‌شود به رهت جان پاک ما

چون خاک می‌شود به رهت جان پاک ما بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما یا رب که دامن تو نگیرد به روز…

ادامه مطلب

چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد

چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد که به یک جرعه مرا بی خود و لایعقل کرد چشم بد دور ازین فتنه که…

ادامه مطلب

ثواب من همه شد عین رو سیاهی من

ثواب من همه شد عین رو سیاهی من که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی که…

ادامه مطلب