به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم

به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم خط نجات به مرغان نامه بر دادیم ز عشق جان تهیدست را غنی کردیم ز بوی گل…

ادامه مطلب

مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد

مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد که آب صیقل خاک است تا روان باشد مده غبار به خاطر زخاکساری راه که چشم صدرنشینان بر…

ادامه مطلب

بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟

بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟ گر درین خانه کسی نیست پس این دربان چیست؟ خم چوگان محبت سر منصور رباست گوی خورشید درین…

ادامه مطلب

مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی

مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی به دستی گردن مینا، به دستی جام بایستی دماغ سیر و دورم نیست چون پیمانه و مینا…

ادامه مطلب

بعد از فنا ز هستی ما شور شد بلند

بعد از فنا ز هستی ما شور شد بلند از چوب دار رایت منصور شد بلند نتوان به خاک خون مرا پایمال کرد شور قیامت…

ادامه مطلب

مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است

مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است از دل بیدار و اشک آتشین و آه…

ادامه مطلب

بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم

بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم سایه خود را به زمین می کشد از دنبالم جگر پاره ولی نعمت سی روز من است…

ادامه مطلب

محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست

محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست در شیشه ام ز جوش پری جای باده نیست از خود سفر کنم به امید کدام راه؟…

ادامه مطلب

برون نیامده از برگ بی ثمر شده ام

برون نیامده از برگ بی ثمر شده ام خبر نیافته از خویش بیخبر شده ام مرا ز سنگ ملامت چو نیست آزادی ازین چه سود…

ادامه مطلب

محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد

محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد تجلی کوه را مجنون صحرا گرد می سازد بهشت آرد برون روز جزا سر از گریبانش…

ادامه مطلب

برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم

برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم آنچه می جستم ز شاهی در گدایی یافتم خاکساری دانه را بال و پر نشوونماست بال گردون سیر…

ادامه مطلب

مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است

مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است تیره روزان یکدگر را خوب پیدا می…

ادامه مطلب

برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن

برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن هم به جان تو که بیزارم ز جان خویشتن گه بر آتش می نشاند، گه به آبم…

ادامه مطلب

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از…

ادامه مطلب

بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است

بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است زندگی دشوار و ترک زندگی آسان شده است خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب…

ادامه مطلب

مابه خون جگریم از می گلگون قانع

مابه خون جگریم از می گلگون قانع با خماریم ز لعل لب میگون قانع هرگز از می نشود جام نگونش خالی هرکه چون لاله شود…

ادامه مطلب

بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت

بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت آخر این آینه خوش صیقلی از رنگ گرفت مرغ دل با قفس سینه به پرواز آمد باز…

ادامه مطلب

ما نبض شناس رگ جانیم جهان را

ما نبض شناس رگ جانیم جهان را آیینه اسرار نهانیم جهان را پوشیده و پیداست ز ما راز دو عالم هم آینه، هم آینه دانیم…

ادامه مطلب

بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب

بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب هر کس برای کسب هوا سیر می کند چون برگ کاه هرکه سبکروح می شود صائب…

ادامه مطلب

ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم

ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم می کند خون در جگر باد خزان را همچو…

ادامه مطلب

بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است

بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف روی…

ادامه مطلب

ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست

ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست دیوانه ای که می رمد از سنگ کودکان بیرون…

ادامه مطلب

باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود

باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود بی کمالی است کمالی که زوالش نبود طفل شوخی است که غافل ز معلم شده است هرکه…

ادامه مطلب

ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم

ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم یک رشته درین غمکده جز آه نرشتیم چون آبله در زیر قدم راهروان را بردیم بسر عمری و…

ادامه مطلب

باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت

باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت ابر بهار، رنگ قیامت به خاک ریخت گفتی به جای قطره باران درین بهار دامان پر گل…

ادامه مطلب

ما به بوی گل ز قرب گلستان آسوده ایم

ما به بوی گل ز قرب گلستان آسوده ایم از گزند خار و منع باغبان آسوده ایم جام می بر مدعای ما چو گردش می…

ادامه مطلب

باد بهار سلسله جنبان صحبت است

باد بهار سلسله جنبان صحبت است موج شراب دام پریزاد عشرت است هر شاخ گل که خم شود از باد نوبهار بی چشم زخم، صیقل…

ادامه مطلب

لعل تو ز روشن گهری جان جهان است

لعل تو ز روشن گهری جان جهان است تبخال بر آن لعل، سراپرده جان است برق رخ گلگون ترا دل خس و خارست مهتاب بناگوش…

ادامه مطلب

با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند

با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند آتشم را ننشاندند و به آبم دادند نمک شوری بختم به جگر افشاندند تکیه بر بسر آتش…

ادامه مطلب

لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد

لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد قماری را که بردی نیست در پی، باختن دارد پشیمانی ندارد جان به آن جان جهان دادن نفس…

ادامه مطلب

با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما

با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما نور شمع از جبهه پروانه می یابیم ما در غریبی، آشنا از آشنا هرگز نیافت لذتی کز…

ادامه مطلب

لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم

لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم نگه دارد خدا از چشم بد خوش عالمی دارم به جای جوهر از آیینه ام…

ادامه مطلب

با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است

با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است برق با جولان شوخش پای خواب آلوده ای است می کشد در خاک و خون نظارگی…

ادامه مطلب

لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز

لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز سرو را قامت او می دهد اندام هنوز گر چه از مستی چشمش دو جهان است خراب نرسیده…

ادامه مطلب

با اهل دل ای گردش افلاک چه داری؟

با اهل دل ای گردش افلاک چه داری؟ ای زنگ به این آینه پاک چه داری؟ دودم به فلک بر شد و گردم به هوا…

ادامه مطلب

گوشه گیران در سخاوت بی نظیر عالمند

گوشه گیران در سخاوت بی نظیر عالمند چون دعا با دست خالی دستگیر عالمند با کمال بی نیازی ناز مردم می کشند با همه فرماندهی…

ادامه مطلب

این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است

این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است که به ما نامه سربسته ز یار آورده است بلبلان را به سر مشق جنون…

ادامه مطلب

گمراه کند غفلت من راهبران را

گمراه کند غفلت من راهبران را چون خواب، زمین گیر کند همسفران را بی بهره ز معشوق بود عاشق محجوب روزی ز دل خویش بود…

ادامه مطلب

این بنای عالم خاک از شکست نیست

این بنای عالم خاک از شکست نیست پستی عمارتی است که آن را نشست نیست از برگریز مردم بی برگ ایمنند رنگ شکسته را خطری…

ادامه مطلب

گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را

گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را چهره خورشید رویان را سپندی لازم است از شب جمعه…

ادامه مطلب

ای که فکر چاره بیماری دل می کنی

ای که فکر چاره بیماری دل می کنی نسبت خود را به چشم یار باطل می کنی نیست جای خرمی ماتم سرای آسمان زیر تیغ…

ادامه مطلب

گل است باده گلرنگ باده خواران را

گل است باده گلرنگ باده خواران را مدام فصل بهارست میگساران را ز پای خم چو شدی سر گران، سبک برخیز گران مگرد به خاطر…

ادامه مطلب

ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟

ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟ زخم دو تیغه باز تو از ذوالفقار کیست؟ آه تو پرده سوز و سرشک تو دلفروز جان…

ادامه مطلب

گریه مستانه من از خمار چشم توست

گریه مستانه من از خمار چشم توست آه من از سرمه دنباله دار چشم توست نه همین سرگشته دارد گردش چشمت مرا چون صف مژگان…

ادامه مطلب

ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی

ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی ای ز رویت در کف هر خار نبض گلشنی…

ادامه مطلب

گرفته است مرا در میان تماشایی

گرفته است مرا در میان تماشایی که در خیال نیاورده هیچ بینایی بر آستان تو دل از شکسته پایان است اگر چه می کشدم دیده…

ادامه مطلب

ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای

ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای حیران می چو دیده پیمانه مانده ای از بهر آشنایی این خونی حیا از صد هزار معنی…

ادامه مطلب

گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد

گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد خجلت روی زمین زان خط مشکین می کشد بوالهوس را روی دادن، خون عصمت خوردن است وای…

ادامه مطلب

ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی

ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی از خوبی تو قصه یوسف حکایتی درد کهن به پرسش رسمی نمی رود کی می دهد تسلی…

ادامه مطلب

گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من

گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من کیست پردازد به جسم لاغر مجنون من؟ از خمار چشم لیلی همچنان خون می خورم گر شود ناف…

ادامه مطلب