خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند

خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند زور این می را مگر بیهوشدارو کم کند گرچه دارد حجت ناطق زعیسی در کنار گفتگوی…

ادامه مطلب

خط سیه مبادا زان خال سربرآرد

خط سیه مبادا زان خال سربرآرد عمرش تمام گردد چون مور پربرآرد در غنچگی چو لاله ما شعله طینتان را داغ سیاه بختی دود از…

ادامه مطلب

خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟

خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟ از دم گرم که آب گهرش سوخته است؟ تا چه گستاخی ازان طوطی خط سرزده است که…

ادامه مطلب

خط بر عذار ساده نباشد مباش گو

خط بر عذار ساده نباشد مباش گو درد آشنای باده نباشد مباش گو چون هست در نظر لب میگون و چشم مست در دست جام…

ادامه مطلب

خشتی به خیر چون خم می بر زمین گذار

خشتی به خیر چون خم می بر زمین گذار دیگر قدم به قصر بهشت برین گذار اینک سپاه برق عنان ریز می رسد دست مروتی…

ادامه مطلب

زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید

زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید نمی گردد به مجنون رام، آهو این چنین باید نگه می لغزد از رویش، خرد می…

ادامه مطلب

زخم ما را بستر آرام باشد از نمک

زخم ما را بستر آرام باشد از نمک سرمه خواب کباب خام باشد از نمک از ملاحت آن لب میگون چنین نازک شده است آب…

ادامه مطلب

زخاموشی دل آگاه روشن بیش می گردد

زخاموشی دل آگاه روشن بیش می گردد فروغ شمع ما در زیر دامن بیش می گردد کمینگاهی است خواب امن سیلاب حوادث را دل بیدار…

ادامه مطلب

زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا

زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا لب خموش به دارالامان رساند مرا ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر ز یک گشاد…

ادامه مطلب

زاهد از آلوده دنیاست دنیا خواه تر

زاهد از آلوده دنیاست دنیا خواه تر رهرو این راه از رهزن بود گمراه تر دستگاه غم به قدر دستگاه بینش است می خورد خون…

ادامه مطلب

زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود

زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر می شود چون زمین افتاد قابل دانه گوهر می شود گر چنین مجنون ما را عشق در شور آورد…

ادامه مطلب

ز هر نوا دل عشاق کی به جوش آید

ز هر نوا دل عشاق کی به جوش آید ز عندلیب مگر ناله ای به گوش آید چنان فسرده ز بیگانگی نگردیده است که خونم…

ادامه مطلب

ز می مرا تب لرز خمار می گیرد

ز می مرا تب لرز خمار می گیرد ز صیقل آینه من غبار می گیرد من اعتبار ز هرکس گرفتمی زین پیش کنون ز من…

ادامه مطلب

ز ماه رنگ نبازد کتان بیرنگی

ز ماه رنگ نبازد کتان بیرنگی شکستگی نبود در جهان بیرنگی غبار تفرقه ای نیست همچو شیر و شکر میان آتش و آب جهان بیرنگی…

ادامه مطلب

ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو

ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است…

ادامه مطلب

ز ضعف اگر نفس بال بسته ای دارم

ز ضعف اگر نفس بال بسته ای دارم ز رنگ چهره زبان شکسته ای دارم امیدوار نباشم چرا به آزادی دل رمیده و دام گسسته…

ادامه مطلب

ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش

ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش زسیر و دور من سرگشته چون گرداب شد آتش به داغ ازروی آتشناک او خوش می کنم…

ادامه مطلب

ز روی نو خط دلدار جان بیاساید

ز روی نو خط دلدار جان بیاساید چو ماه پرده نشین شد کتان بیاساید قرار نیست به جایی بلند همت را چگونه از حرکت آسمان…

ادامه مطلب

ز دل خیال میانش بدر نمی آید

ز دل خیال میانش بدر نمی آید ز لفظ معنی پیچیده بر نمی آید نظر ز عارض او برنمی توانم داشت بهشت اگر چه مرا…

ادامه مطلب

ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن

ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن به چاکی ینه را صحرای محشر می توان کردن ز غفلت روی دست فربهی…

ادامه مطلب

ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟

ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟ بریده ام ز جهان، با ثمر چه کار مرا؟ درین جهان به مرادی کز آن جهان…

ادامه مطلب

ز خط آیینه روی که جوهردار می گردد؟

ز خط آیینه روی که جوهردار می گردد؟ که در پیراهن آیینه جوهر خار می گردد خجالت می کشم از نامه های بی جواب خود…

ادامه مطلب

ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد

ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد ز جلوه تو قیامت حساب بردارد نصیب سوختگان می رسد ز پرده غیب همیشه آبله آب از…

ادامه مطلب

ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد

ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد ز پیش راه تو چون گرد آسمان خیزد ز فکر روی تو روشن شد آنچنان دل من که…

ادامه مطلب

ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه

ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه به کام تلخی دشنام می دهد بوسه چو جام پشت لب یار تا ز خط شد…

ادامه مطلب

ز بحر کسب هوا چند چون حباب کنیم؟

ز بحر کسب هوا چند چون حباب کنیم؟ به هیچ و پوچ دل خویش چند آب کنیم؟ نظر چگونه به روی تو بی حجاب کنیم؟…

ادامه مطلب

ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست

ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست ز خامکاری این میوه شاخسار شکست ادب گزین که چو منصور هر که شوخی کرد ادیب عشق سرش…

ادامه مطلب

ریزش چو شیشه هرکه به آوازه می کند

ریزش چو شیشه هرکه به آوازه می کند در هرپیاله زخم مرا تازه می کند از صحبت آن که خاطر جمع است مطلبش سی پاره…

ادامه مطلب

روی گرم لاله شد برق کتان توبه ام

روی گرم لاله شد برق کتان توبه ام سوخت استغفار را گل در دهان توبه ام غنچه گل دامن پاک مرا در خون کشید از…

ادامه مطلب

روی ترا به آتش دلها برشته اند

روی ترا به آتش دلها برشته اند لعل ترا به خون جگر ها سرشته اند ای شاخ گل ببال که در مزرع وجود چون خال…

ادامه مطلب

روشن است از دل بی کینه ما سینه ما

روشن است از دل بی کینه ما سینه ما گوهر ماست چراغ دل گنجینه ما گر چه در نافه ما جز جگر سوخته نیست جگر…

ادامه مطلب

روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم

روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم راه چون سایه به پای دگران می پویم چون قلم گوش برآواز دل خوش سخنم هر چه…

ادامه مطلب

روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین

روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین صبح سفید چون شود، خنده نما که همچنین سیل چسان روان شود، جلوه نما که همچنین فتنه…

ادامه مطلب

رنگین شده است بس که ز خونین ترانه ام

رنگین شده است بس که ز خونین ترانه ام مرغان غلط کنند به گل آشیانه ام هر پاره از دلم در توحید می زند یک…

ادامه مطلب

رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش

رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش نخل شمعم که بود ریشه من در سر خویش بر نیایم ز قفس گر قفسم را…

ادامه مطلب

رسید صبر به فریاد بینوایی ما

رسید صبر به فریاد بینوایی ما کلید روزی ما شد شکسته پایی ما عجب که دیده ما سیر گردد از نعمت که ساختند نگون، کاسه…

ادامه مطلب

رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم

رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم به کشیدن دل خود چون تهی…

ادامه مطلب

رخ برافروخته دیگر به نظر می آیی

رخ برافروخته دیگر به نظر می آیی از شکار دل گرم که دگر می آیی؟ از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون به صفایی که تو…

ادامه مطلب

راه حرفی پیش ان لب چون سخن می خواستم

راه حرفی پیش ان لب چون سخن می خواستم بوسه واری جا درآن کنج دهن می خواستم درلباس اظهار مطلب شاهد تردامنی است باتو خود…

ادامه مطلب

دیوانه کرد سبزه خطت بهار را

دیوانه کرد سبزه خطت بهار را در خاک و خون کشید رخت لاله زار را هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است متراش زینهار خط…

ادامه مطلب

دیده زان حسن به سامان چه تواند بردن؟

دیده زان حسن به سامان چه تواند بردن؟ مور از خوان سلیمان چه تواند بردن؟ محو روی تو نگردد دل حیران، چه کند؟ شبنم از…

ادامه مطلب

اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد

اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد اگرچه از حیا دارد نظر بر پشت پای…

ادامه مطلب

دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را

دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را می کند در هفته ای گل خنده یکساله را هست در سرگشتگی آرامش صاحبدلان نیست بی گردش…

ادامه مطلب

اگر ناقص به روشن گوهری واصل تواند شد

اگر ناقص به روشن گوهری واصل تواند شد چو ماه نو به اندک فرصتی کامل تواند شد کجا واصل به این بی دست و پایی…

ادامه مطلب

زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد

زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد ریشه جوهر برون زآیینه روشن کشد می برد در روز روشن ره به آن تنگ دهن…

ادامه مطلب

اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم

اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم همان در خانه خود کعبه را ادراک می کردم بهم پیچیدن طومار هستی بود منظورم اگر…

ادامه مطلب

زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد

زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد صدف بر خویش می لرزد چو گوهر شاهوار افتد زناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی…

ادامه مطلب

اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را

اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را همان از شوخی بو می کند بیدار گلچین را به روی غیر می خندد…

ادامه مطلب

شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟

شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟ اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟ دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد همچو…

ادامه مطلب

اگر پوشیده گردد دیگران را تن ز پیراهن

اگر پوشیده گردد دیگران را تن ز پیراهن تن سیمین جانان می شود روشن ز پیراهن ترحم می کند بر دیده نظارگی، ورنه گرانی می…

ادامه مطلب