غزلیات – صائب تبریزی
سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام
سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم نامه…
از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب حیف است که آیینه نیرنگ شود آب در دیده روشن گهران رنگ ندارد هر چند ز گلزار…
سرو گلزار بهشت است قد دلجویش
سرو گلزار بهشت است قد دلجویش لاله باغ تجلی است رخ نیکویش من که از رشک دل روشن خود می سوزم چون ببینم که شود…
از گریه شبانه فزاید جلای چشم
از گریه شبانه فزاید جلای چشم باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط جز پیشگاه جبهه…
سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن
سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن آتش نمرود را گلزار ابراهیم کن بر تو دشوارست اگر یکجا وداع مال و جان پیشتر از رفتن…
از کف عنان گذاشته منزل چه می کند
از کف عنان گذاشته منزل چه می کند موج رمیده دامن ساحل چه می کند دست ز کار رفته چه محتاج دامن است شمع گدازیافته…
سرچشمه حیات لب می چکان اوست
سرچشمه حیات لب می چکان اوست عمر دوباره سایه سرو روان اوست خورشید اگر چه تاج سر آفرینش است گلمیخ آستان ثریا مکان اوست ماهی…
از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر
از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط یکقلم…
سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد از پریشانی دل خانه تن زندان است غنچه شو تا نفس…
از عشق یار نوخط دل زود می گشاید
از عشق یار نوخط دل زود می گشاید فصل بهاراز دل زنگار می زداید حسن برهنه رویان بر یک قرار باشد هر روز خط کمالی…
سخنوران که درین بوستان نوا سازند
سخنوران که درین بوستان نوا سازند کباب یکدگر از شعله های آوازند مبین به چشم حقارت شکسته بالان را که در گرفتن عبرت هزار شهبازند…
از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را
از شکست ماست گردش، چرخ بی بنیاد را نیست غیر از دانه آب این آسیای باد را آب شد پیکان او تا از دل گرمم…
سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش
سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش عرق را روی آتشناک او در پرده می سوزد…
از شب نشین هند دل من سیاه شد
از شب نشین هند دل من سیاه شد عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز این خاک…
سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را
سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را کند مژگان من هرگاه دست از آستین…
از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد
از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد تن به خواری دهد از افسر عزت گذرد هر که دامن کشد از خار علایق اینجا سالم…
سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد
سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد چو حمالی است کز بار گران بر خویش می بالد نشیند زود بر خاک سیه از…
از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت در شبستان جان عمر گرانمایه دل هر چه در خواب نشد…
سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین
سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین آسمان رنگ قیامت ریخت گویا بر زمین محو شد در روی او هر چشم بینایی که بود…
از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن
از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن هر چند فسونسازی ازین مار حذر کن در حلقه گرداب ز دریاست خطر بیش از…
ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن
ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن از روی گرم خود بط می را کباب کن زان پیشتر که یاسمن صبح بشکفد خود را به…
از رشته جان تاب برد موی میانش
از رشته جان تاب برد موی میانش از رفتن دل آب خورد سرو روانش آن شاهسواری که منم دل نگرانش تیری است که از خانه…
ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان
ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان این نشان از بی نشان دارد روان عاشقان در حقیقت دنیی و عقبی دو منزل بیش نیست این…
از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید
از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید دامن گل به کف آورد و گلابی نکشید جای رحم است بر آن مغز که در بزم وجود…
زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود
زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود بر رخ مهمان در کاشانه می باید گشود عقده از کار پریشان خاطران روزگار با تهیدستی…
از خون چو داغ لاله حصار دل من است
از خون چو داغ لاله حصار دل من است هر که بوی خون شنوی منزل من است تخم محبتی که سویدای عالم است امروز در…
زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن
زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن چراغ ماه را از شمع رویت پیش پا روشن اگر من از غبار خاطر خود پرده بردارم…
از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود
از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود خامش چراغ ماه به دامان کجا شود از آب شور تشنه شود بیقرارتر سیراب بوسه از لب…
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی…
از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما در نشیب از سیل خودداری طمع داریم ما در گلستانی که خاک از باد سبقت می برد…
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟ که خون چون نافه ام از خرقه پشمینه می بارد بود یک شمه از ناسازی گردون به…
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ
از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ از ذوق نشائه تلخی صهبا شود لذیذ از طفل مشربی است که در کام ناقصان این میوه های…
کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟ ز خویش هرکه مرا برده، باز می آرد اگر نه عشق حقیقی درین جهان باشد که روی…
از توبه شود سرکشی نفس زیاده
از توبه شود سرکشی نفس زیاده گیرندگی سگ شود افزون ز قلاده چون خضر میفشار درین خاک سیه پای کز طول زمان سبز شود آب…
کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
کاسه زانوست جام جم دل آگاه را یوسف از روی زمین خوش تر شمارد چاه را از غبار خط مشکین حسن می بالد به خود…
از ترک مدعاست دل من به جای خویش
از ترک مدعاست دل من به جای خویش آسوده ام ز خاطر بی مدعای خویش غافل ز سیر عالم بالا نمی شوم افتد چوشمع اگر…
قطره بیجگری کز نظر ما افتد
قطره بیجگری کز نظر ما افتد شور حشری شود و در دل دریا افتد خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد آتش لاله چو در…
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت از غم عالم مرا هم عشق فارغبال داشت داشت تا اندیشه او بر سر زانو سرم ساق…
قدم به چشم من خاکسار نگذارد
قدم به چشم من خاکسار نگذارد ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد امیدوار چنانم که جذب عشق مرا میان اهل هوس شرمسار نگذارد…
از بس مکدرست درین روزگار صبح
از بس مکدرست درین روزگار صبح از دل نمی کشد نفس بی غبار صبح رخسار نو خط تو خوش آمد به دیده اش از شب…
قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید که تاج خسروان را گوهر یکدانه می باید کنم در سینه و دل درد و داغ عشق…
از آه، حسن را خطر بی نهایت است
از آه، حسن را خطر بی نهایت است خط بر چراغ حسن تو دست حمایت است بیدار از نسیم قیامت نمی شود در هر دلی…
فلک ز لنگر من باوقار می گردد
فلک ز لنگر من باوقار می گردد زمین ز سایه من بیقرار می گردد جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا چو کبک مست درین…
ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا ز بند وصل لباسی مرا برون آورد اگر چه…
فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
فغان که گرد سر او نمی توانم گشت چو زلف بر کمر او نمی توانم گشت همیشه گرد دلش بی حجاب می گردم اگر چه…
اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد
اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد نپیچد ناله در هر دل که کوه غم نمی باشد فریب عشرت دنیا مخور کز…
فروغ ماه محال است پایدار بود
فروغ ماه محال است پایدار بود دو هفته است لباسی که مستعار بود مباش در پی زینت که طره زرتار به فرق مرده دلان شمع…
آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست زخم پیرای ملاحت تلخی دشنام توست سبزه ای کز آتش یاقوت فرسای کلیم می زند جوش طراوت، خط عنبر…
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است که فلس ماهی این بحر حلقه دام است مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب ز…
آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد
آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد گره دل شود آن قطره که گوهر گردد خار پیراهن ماهی است به اندازه فلس جای رحم…