با او دلم به مهر و مودت

با او دلم به مهر و مودت یگانه بود سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود عرش مجید…

ادامه مطلب

ای نهاده بر گل از مشک

ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار روی تو در هر دلی…

ادامه مطلب

ای لعل ترا هر دم دعوی

ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی برخاسته از راه تو چونی و چرایی با جزع تو و لعل تو بر درگه حسنت عیسی به…

ادامه مطلب

ای سنایی خواجگی در عشق

ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست «رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز…

ادامه مطلب

ای دو زلفت دراز و بالا

ای دو زلفت دراز و بالا هم وی دو لعلت نهان و پیدا هم شوخ تنها که خواند چشم ترا چشم تو شوخ هست و…

ادامه مطلب

ای پسر میخواره و قلاش

ای پسر میخواره و قلاش باش در میان حلقهٔ اوباش باش راه بر پوشیدگی هرگز مرو بر سر کویی که باشی فاش باش مهر خوبان…

ادامه مطلب

او چنان داند که ما در

او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم یا دو چنگ از جور او در دامن دیگر زنیم هر زمان ما را دلی…

ادامه مطلب

الا ای دلربای خوش بیا

الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس…

ادامه مطلب

احسنت و زه ای نگار زیبا

احسنت و زه ای نگار زیبا آراسته آمدی بر ما امروز به جای تو کسم نیست کز تو به خودم نماند پروا بگشای کمر پیاله…

ادامه مطلب

ی مسلمانان مرا در عشق آن

ی مسلمانان مرا در عشق آن بت غیرتست عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرتست عشق دریای محیط و آب دریا آتشست موجها آید که…

ادامه مطلب

هر کرا در دل بود بازار

هر کرا در دل بود بازار یار عمر و جان و دل کند در کار یار خاصه آن بی دل که چون من یک زمان…

ادامه مطلب

میر خوبان را کنون منشور

میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید نامه آن نامه‌ست کاکنون عاشقی خواهد نوشت پرده…

ادامه مطلب

مسلم کن دل از هستی مسلم

مسلم کن دل از هستی مسلم دمادم کش قدح اینجا دمادم نه زان می‌ها کز آن مستی فزاید از آن می‌ها که از جانم کم…

ادامه مطلب

ما عشق روی آن نگاریم

ما عشق روی آن نگاریم زان خسته و زار و دلفگاریم همواره به بند او اسیریم پیوسته به دام او شکاریم او دلبر خوب خوب…

ادامه مطلب

گر رهی خواهی زدن بر

گر رهی خواهی زدن بر پردهٔ عشاق زن من نخواهم جفت را از جفت بگذر طاق زن این سخن بگذشت از افلاک و از آفاق…

ادامه مطلب

غالیه بر عاج برآمیختی

غالیه بر عاج برآمیختی مورچه از عاج برانگیختی بر گل سرخ ای صنم دلربای رغم مرا مشک سیه بیختی روز فروزنده به روی و مرا…

ادامه مطلب

صنما آن خط مشکین که فراز

صنما آن خط مشکین که فراز آوردی بر گل از غلیه گوی که طراز آوردی گرچه خوبست به گرد رخ تو زلف دراز خط بسی…

ادامه مطلب

ساقیا دل شد پر از تیمار

ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را تا زمانی بی زمانه جام می…

ادامه مطلب

زان چشم پر از خمار سرمست

زان چشم پر از خمار سرمست پر خون دارم دو دیده پیوست اندر عجبم که چشم آن ماه ناخورده شراب چون شود مست یا بر…

ادامه مطلب

راحتی جان را به گفتار ای

راحتی جان را به گفتار ای پسر آفتی دل را به کردار ای پسر هر چه باید داری از خوبی ولیک نیست کردارت چو گفتار…

ادامه مطلب

دگر گردی روا باشد دلم

دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا…

ادامه مطلب

خیز تا در صف عقل و عافیت

خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم نفس کلی را بدل بر نقش شادروان کنیم دشنهٔ تحقیق برداریم ابراهیم وار گوسفند نفس شهوانی…

ادامه مطلب

چون سخن زان زلف و رخ

چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این…

ادامه مطلب

جوانی کردم اندر کار

جوانی کردم اندر کار جانان که هست اندر دلم بازار جانان چو شکر می‌گدازم ز آب دیده ز شوق لعل شکربار جانان ز من برد…

ادامه مطلب

توبهٔ من جزع و لعل و زلف

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت…

ادامه مطلب

تا کی از ناموس هیهات ای

تا کی از ناموس هیهات ای پسر بامدادان جام می هات ای پسر ساغری پر کن ز خون رز مرا کاین دلم خون شد ز…

ادامه مطلب

پر کن صنما هلاقنینه

پر کن صنما هلاقنینه زان آب حیات راستینه زان می که چو از خم سفالین تحویل کند در آبگینه حاجی به شعاع او به شب…

ادامه مطلب

بردیم باز از مسلمانی زهی

بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه کردیم بندی و زندانی زهی کافر بچه در میان کم زنان اندر صف ارباب عشق هر زمان باز…

ادامه مطلب

این نه زلفست آنکه او بر

این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد صورت جوریست کو بر عدل نوشروان نهاد گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر…

ادامه مطلب

ای نموده عاشقی بر زلف و

ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن عاشقی آری ولیکن بر مراد خویشتن تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز چند…

ادامه مطلب

ای لعبت صافی صفات ای

ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات هم دیده داری هم قدم هم نور داری…

ادامه مطلب

ای سنایی چو تو در بند دل

ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی کی سزاوار هوای رخ جانان باشی در دریا تو چگونه به کف آری که همی…

ادامه مطلب

ای دوست ره جفا رها کن

ای دوست ره جفا رها کن تقصیر گذشته را قضا کن بر درگه وصل خویش ما را با حاجب بارت آشنا کن در صورت عشق…

ادامه مطلب

ای پیشهٔ تو جفانمایی

ای پیشهٔ تو جفانمایی در بند چه چیزی و کجایی باری یک شب خیال بفرست گر ز آنکه تو خود همی نیایی در باختن قمار…

ادامه مطلب

آنکس که ز عاشقی خبر دارد

آنکس که ز عاشقی خبر دارد دایم سر نیش بر جگر دارد جان را به قضای عشق بسپارد تن پیش بلا و غم سپر دارد…

ادامه مطلب

اسب را باز کشیدی در زین

اسب را باز کشیدی در زین راه را کردی بر خانه گزین راه بیداری آوردی پیش دل من کردی گمراه و حزین بدل و شق…

ادامه مطلب

از دوست به هر جوری بیزار

از دوست به هر جوری بیزار نباید شد از یار به هر زخمی افگار نباید شد ور جان و دل و دین را افگار نخواهی…

ادامه مطلب

یار اگر در کار من بیمار

یار اگر در کار من بیمار ازین به داشتی کار این دلخسته را بسیار ازین به داشتی ور دل دیوانه رنگ من نبودی تند و…

ادامه مطلب

هر زمان چنگ بر کنار مگیر

هر زمان چنگ بر کنار مگیر دل مسکین من شمار مگیر یک زمان در کنار گیر مرا ور نگیری ز من کنار مگیر جز به…

ادامه مطلب

می ده پسرا که در خمارم

می ده پسرا که در خمارم آزردهٔ جور روزگارم تا من بزیم پیاله بادا بر دست زیار یادگارم می رنگ کند به جامم اندر بس…

ادامه مطلب

مردمان دوستی چنین نکنند

مردمان دوستی چنین نکنند هر زمان اسب هجر زین نکنند جنگ و آزار و خشم یکباره مذهب و اعتقاد و دین نکنند چون کسی را…

ادامه مطلب

ما عاشق همت بلندیم

ما عاشق همت بلندیم دل در خود و در جهان چه بندیم آن به که یکی قلندری وار می‌گیریم ار چه دانشمندیم از بهر پسر…

ادامه مطلب

گر تو پنداری که جز تو

گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست ور چنان دانی که جز تو خواستگارم نیست هست یا بجز عشق تو از تو یادگارم…

ادامه مطلب

عقل و جانم برد شوخی آفتی

عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره‌ای باد دستی خاکیی بی آبی آتشپاره‌ای زین یکی شنگی بلایی فتنه‌ای شکر لبی پای بازی سر زنی دردی…

ادامه مطلب

صبر کم گشت و عشق روز

صبر کم گشت و عشق روز افزون کسیه بی سیم گشت و دل پرخون می‌دهد درد می‌نهد منت یار ما را عجب گرفت زبون صنعتش…

ادامه مطلب

ساقیا مستان خواب آلوده

ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن لاابالی پیشه‌گیر و عاشقی بر طاق نه عشق را در کار…

ادامه مطلب

ز جزع و لعلت ای سیمین

ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش دو جادوی کمین ساز کمان کش دو نقاش شکر پاش…

ادامه مطلب

رازی ز ازل در دل عشاق

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست زان راز خبر یافت کسی را که عیانست او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست زان مثل…

ادامه مطلب

دگر بار ای مسلمانان

دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم به درد دل شدم خرسند که جز او…

ادامه مطلب

خیز تا دامن ز چرخ هفتمین

خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم هفت کشور را به دور ساغری اندر کشیم هفت گردون مختصر باشد به پیش مرد عشق شاید…

ادامه مطلب