ای من غلام عشق که روزی

ای من غلام عشق که روزی هزار بار ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار این عشق جوهریست بدانجا که روی داد بر…

ادامه مطلب

ای شوخ دیده اسب جفا بیش

ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن ای ماه روی بر سر ما هر زمان…

ادامه مطلب

ای ز ما سیر آمده بدرود

ای ز ما سیر آمده بدرود باش ما نه خشنودیم تو خشنود باش کشته ما را گر فراقت ای صنم تو به خون کشتگان ماخوذ…

ادامه مطلب

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

ای چهرهٔ تو چراغ عالم با دیدن تو کجا بود غم شد خلد به روی تو سرایم بی روی تو خلد شد جهنم ای شمسهٔ…

ادامه مطلب

ای بلبل وصل تو طربناک

ای بلبل وصل تو طربناک وی غمزت زهر و خنده تریاک ای جان دو صدهزار عاشق آویخته از دوال فتراک افلاک توانگر از ستاره در…

ادامه مطلب

آن کژدم زلف تو که زد بر

آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش از ضربت آن زخم دل نازک من ریش آنجا که بود انجمن لشگر خوبان نام…

ادامه مطلب

از ماه رخی نوش لبی شوخ

از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی هر روز همی بینم رنجی و عنایی شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش با پاک‌بری عشوه‌دهی…

ادامه مطلب

هر که در کوی خرابات مرا

هر که در کوی خرابات مرا بار دهد به کمال و کرمش جان من اقرار دهد بار در کوی خرابات مرا هیچ کسی ندهد ور…

ادامه مطلب

نیست بی دیدار تو در دل

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد…

ادامه مطلب

من کیستم ای نگار چالاک

من کیستم ای نگار چالاک تا جامه کنم ز عشق تو چاک کی زهره بود مرا که باشم زیر قدم سگ ترا خاک صد دل…

ادامه مطلب

ماه مجلس خوانمت یا سرو

ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر آب حیوان داری اندر در و ور جان ای…

ادامه مطلب

ما را ز مه عشق تو سالی

ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد دور از ره هجر تو وصالی دگر آمد در دیده خیالی که مرا بد ز رخ…

ادامه مطلب

کار تو پیوسته آزارست

کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم…

ادامه مطلب

عشق رخ تو بابت هر مختصری

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت یک لحظه…

ادامه مطلب

سوال کرد دل من که دوست

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم…

ادامه مطلب

زهی مه رخ زهی زیبا

زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد زهی خوشخو زهی والا بنامیزد بنامیزد غبار نعل اسب تو به دیده درکشد حورا زهی سیرت زهی آسا…

ادامه مطلب

روزی که رخ خوب تو در پیش

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین…

ادامه مطلب

دوش تا روز من از عشق تو

دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش می زدم آب…

ادامه مطلب

در عشق تو ای نگار خاموش

در عشق تو ای نگار خاموش بفزود مرا غمان و شد هوش من عشق ترا به جان خریدم تو مهر مرا به یاوه مفروش هرگز…

ادامه مطلب

خوبت آراست ای غلام ایزد

خوبت آراست ای غلام ایزد چشم بد دورخه به نام ایزد نافرید و نیاورید به حسن هیچ صورت چو تو تمام ایزد در جهان جمالت…

ادامه مطلب

چو دانستم که گردنده‌ست

چو دانستم که گردنده‌ست عالم نیاید مرد را بنیاد محکم پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم شبان و روز با هم مست و…

ادامه مطلب

جانا نخست ما را مرد مدام

جانا نخست ما را مرد مدام گردان وانگه مدام در ده مست مدام گردان بر ما چو از لطافت مل را حلال کردی بر خصم…

ادامه مطلب

تا هلاک عاشقان از طرهٔ

تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو جادوی…

ادامه مطلب

تا جایزی همی نشناسی ز

تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز اندر طریق عشق مسلم نه‌ای هنوز عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود از سردی زمستان و ز…

ادامه مطلب

به درگاه عشقت چه نامی چه

به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی جهان پر حدیث وصال تو بینم زهی نارسیده به زلف تو…

ادامه مطلب

باز در دام بلای تو

باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان…

ادامه مطلب

ای یوسف ایام ز عشق تو

ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید هر روز به رنگ…

ادامه مطلب

ای من غلام روی تو تا در

ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس درمان من در دست تست آخر مرا فریاد رس در داستان عشق تو پیدا نشان…

ادامه مطلب

ای شکسته رونق بازار جان

ای شکسته رونق بازار جان بازار تو عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد گوشهٔ شبپوش تو بر…

ادامه مطلب

ای ز عشقت روح را آزارها

ای ز عشقت روح را آزارها بر در تو عشق را بازارها ای ز شکر منت دیدار تو دیده بر گردن دل بارها فتنه را…

ادامه مطلب

ای دل ار مولای عشقی یاد

ای دل ار مولای عشقی یاد سلطانی مکن در ره آزادگان بسیار ویرانی مکن همره موسی و هارون باش در میدان عشق فرش فرعونی مساز…

ادامه مطلب

ای پر در گوش من ز چنگت

ای پر در گوش من ز چنگت وی پر گل چشم من زرنگت هنگام سماع بر توان چید تنگ شکر از دهان تنگت چون چنگ…

ادامه مطلب

آن دلبر عیار من ار یار

آن دلبر عیار من ار یار منستی کوس «لمن الملک» زدن کار منستی گر هیچ کلاهی نهدم از سر تشریف سیاره کنون ریشهٔ دستار منستی…

ادامه مطلب

از عشق روی دوست حدیثی به

از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست صیدیست بس شگرف نه در خورد شست ماست میدان مهر او نه به کام سمند ماست درع…

ادامه مطلب