ای جان جهان کبر تو هر

ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم چون خوبی…

ادامه مطلب

ای آنکه به دو لب سبب آب

ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی جانرا به دو شکر ز غم هجر نباتی آرایش دینی تو و آسایش جانی انس دل و…

ادامه مطلب

الا ای لعبت ساقی ز می پر

الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی کنون چون توبه بشکستم به خلوت با…

ادامه مطلب

از حل و از حرام گذشتست

از حل و از حرام گذشتست کام عشق هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهد زنار…

ادامه مطلب

هر کرا درد بی نهایت نیست

هر کرا درد بی نهایت نیست عشق را پس برو عنایت نیست عشق شاهیست پا به تخت ازل جز بدو مرد را ولایت نیست عشق…

ادامه مطلب

نخواهم من طریق و راه

نخواهم من طریق و راه طامات مرا می باید و مسکن خرابات گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات گهی…

ادامه مطلب

معشوق به سامان شد تا باد

معشوق به سامان شد تا باد چنین باد کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر اکنون…

ادامه مطلب

ما قد ترا بنده‌تر از سرو

ما قد ترا بنده‌تر از سرو روانیم ما خد ترا سغبه‌تر از عقل و روانیم بی روی تو لب خشک‌تر از پیکر تیریم با موی…

ادامه مطلب

گر شبی عشق تو بر تخت دلم

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی…

ادامه مطلب

غریبیم چون حسنت ای خوش

غریبیم چون حسنت ای خوش پسر یکی از سر لطف بر ما نگر سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای زهی ما بر تو غلام…

ادامه مطلب

صنما چبود اگر بوسگکی وام

صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی نه برآشوبی هر ساعت و دشنام دهی بستهٔ دام تو گشتست دل من چه شود که مرا قوت از…

ادامه مطلب

ساقیا می ده که جز می عشق

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا سازگار…

ادامه مطلب

زان خط که تو بر عارض

زان خط که تو بر عارض گلنار کشیدی ابدال جهان را همه در کار کشیدی بر ماه به پرگار کشیدی خط مشکین دلها همه در…

ادامه مطلب

راه عشق از روی عقل از

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست بر بساط عاشقی از روی اخلاص…

ادامه مطلب

دل به تحفه هر که او در

دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد از وجود نیستی باید که خط بر جان کشد در نوردد مفرش آزادگی از روی…

ادامه مطلب

خیز تا می خوریم و غم

خیز تا می خوریم و غم نخوریم وانده روز نامده نبریم تا توانیم کرد با همه کس رادمردی و مردمی سپریم قصد آزار دوستان نکنیم…

ادامه مطلب

چیست آن زلف بر آن روی

چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن زلف را شانه زدی باز چه رسم آوردی کفر درهم…

ادامه مطلب

چند رنجانی نگارا این دل

چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید مشتری گردد…

ادامه مطلب

جام می پر کن که بی جام

جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست ساقیا ساغر دمادم کن مگر…

ادامه مطلب

تا کی کنم از طرهٔ تو

تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد یک شهر زن و مرد همی باز ندانند فریاد من از…

ادامه مطلب

پسرا خیز تا صبوح کنیم

پسرا خیز تا صبوح کنیم راح را همنشین روح کنیم مفلسانیم یک زمان بگذار از شرابی دو تا فتوح کنیم باده نوشیم بی ریا از…

ادامه مطلب

برخی رویتان من ای رویتان

برخی رویتان من ای رویتان چو ماهی وی جان بیدلان را در زلفتان پناهی با رویتان تنی را باطل نگشت حقی با زلفتان دلی را…

ادامه مطلب

باد عنبر برد خاک کوی تو

باد عنبر برد خاک کوی تو آب آتش ریخت رنگ روی تو جاودان را نیست اندر کل کون هیچ دولتخانه چون ابروی تو کفر و…

ادامه مطلب

ای همه انصاف‌جویان بندهٔ

ای همه انصاف‌جویان بندهٔ بیداد تو زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که نیست جز «و یبقی وجه ربک»…

ادامه مطلب

ای لعبت مشکین کله بگشای

ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین مشک از هلال…

ادامه مطلب

ای سنایی خیز و بشکن زود

ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان درد می درده…

ادامه مطلب

ای دیدن تو حیات جانم

ای دیدن تو حیات جانم نادیدنت آفت روانم دل سوخته‌ای به آتش عشق بفروز به نور وصل جانم بی‌عشق وصال تو نباشد جز نام ز…

ادامه مطلب

ای پیک عاشقان گذری کن به

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست بر گرد بنده‌وار به گرد مقام دوست گرد سرای دوست طوافی کن و ببین آن بار و…

ادامه مطلب

ای از بنفشه ساخته بر گل

ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها در آفتاب کرده ز عنبر کلالها هاروت تو ز معجزه دارد لیلها ماروت تو ز شعبده دارد مثالها…

ادامه مطلب

الا ای ساقی دلبر مدار از

الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم مرا فصل بهار نو به روی آورد…

ادامه مطلب

آخر شرمی بدار چند ازین

آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی چون تو من و من توام چند منی و تویی گلشن گلخن شود چون به ستیزه کنند در یک…

ادامه مطلب

هزار سال به امید تو

هزار سال به امید تو توانم بود هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود مرا وصال نباید همان امید خوشست نه هر که رفت رسید…

ادامه مطلب

هر شب نماز شام بود شادیم

هر شب نماز شام بود شادیم تمام کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام خورشید هر کسی که شب آید فرو رود خورشید ما برآید…

ادامه مطلب

ناز را رویی بباید همچو

ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد یا بگستر فرش زیبایی و حسن یا بساط کبر و ناز اندر نورد نیکویی…

ادامه مطلب

معشوق مرا ره قلندر زد

معشوق مرا ره قلندر زد زان راه به جانم آتش اندر زد گه رفت ره صلاح دین داری گه راه مقامران لنگر زد رندی در…

ادامه مطلب

ما فوطه و فوطه پوش دیدیم

ما فوطه و فوطه پوش دیدیم تسبیح مراییان شنیدیم بر مسند زاهدان گذشتیم در عالم عالمان دویدیم هم ساکن خانقاه بودیم هم خرقهٔ صوفیان دریدیم…

ادامه مطلب

گر سال عمر من به سر آید

گر سال عمر من به سر آید روا بود اندی که سال عیش همیشه به جا بود پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد پس سال…

ادامه مطلب

غریب و عاشقم بر من نظر

غریب و عاشقم بر من نظر کن به نزد عاشقان یک شب گذر کن ببین آن روی زرد و چشم گریان ز بد عهدی دل…

ادامه مطلب

صنما تا بزیم بندهٔ دیدار

صنما تا بزیم بندهٔ دیدار توام بتن و جان و دل دیده خریدار توام تو مه و سال کمر بسته به آزار منی من شب…

ادامه مطلب

ساقیا مستان خواب‌آلوده

ساقیا مستان خواب‌آلوده را آواز ده روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده غمزه‌ها سر تیز دار و طره‌ها سر پست کن…

ادامه مطلب

ز دست مکر وز دستان جانان

ز دست مکر وز دستان جانان نمیدانم سر و سامان جانان ز بس کاخ شوخ داند پای بازی شدم سرگشته و حیران جانان گشاد از…

ادامه مطلب

دی ناگه از نگارم اندر

دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه قالت: رای فوادی من هجرک القیامه گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم قالت: دموع عینی…

ادامه مطلب

دلبر من عین کمالست و بس

دلبر من عین کمالست و بس چهرهٔ او اصل جمالست و بس بر سر کوی غم او مرد را هر چه نشانست و بالست و…

ادامه مطلب

دارم سر خاک پایت ای دوست

دارم سر خاک پایت ای دوست آیم به در سرایت ای دوست آنها که به حسن سرفرازند نازند به خاکپایت ای دوست چون رای تو…

ادامه مطلب

چون رخ به سراب آری ای مه

چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر اقبال گیا روید در عین سراب اندر ور رای شکار آری او شکر شکارت را…

ادامه مطلب

چشم روشن بادمان کز خود

چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم گر چه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون از قناعت…

ادامه مطلب

جام را نام ای سنایی گنج

جام را نام ای سنایی گنج کن راح در ده روح را بی رنج کن این دل و جان طبیعت سنج را یک زمان از…

ادامه مطلب

تا گل لعل روی بنمودست

تا گل لعل روی بنمودست بلبل از خرمی نیاسودست دیرگاهست تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بودست روز و شب گر بنغنوم چه…

ادامه مطلب

تا بدیدم زلف عنبرسای تو

تا بدیدم زلف عنبرسای تو وان خجسته طلعت زیبای تو جان‌و دل نزدت فرستادم نخست آمدم بی‌جان و دل در وای تو بی دل و…

ادامه مطلب

برخیز و برو باده بیار ای

برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش وین گفت مرا خوار مدار ای پسر خوش باده خور و مستی کن و دلداری و عشرت…

ادامه مطلب