در دل آن را که روشنایی

در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مرایی نیست پسرا خیز و جام…

ادامه مطلب

خه خه ای جان علیک

خه خه ای جان علیک عین‌الله ای گلستان علیک عین‌الله اندرا اندرا که خوش کردی مجلس جان علیک عین‌الله برفشان برفشان دل و جان را…

ادامه مطلب

چنگ در فتراک عشق هیچ بت

چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند…

ادامه مطلب

جان جز پیش خود چمانه منه

جان جز پیش خود چمانه منه طبع جز بر می مغانه منه باده را تا به باغ شاید برد آنچنان در شرابخانه منه گر چه…

ادامه مطلب

تا ما به سر کوی تو آرام

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم در کنج خرابات می خام…

ادامه مطلب

تا به بستانم نشاندی بر

تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط برگشاد از قهر و لطف لشکر قهرت کمین تا به دلها…

ادامه مطلب

بس که من دل را به دام

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام خسته او را که او از غمزه تیر انداخته‌ست…

ادامه مطلب

با من بت من تیغ جفا آخته

با من بت من تیغ جفا آخته دارد صبر از دل من جمله برون تاخته دارد او را دلم آرامگه‌ست و عجبست این کارامگه خویش…

ادامه مطلب

ای هوایی یار یک ره تو

ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن آتشی بفروز و اندر خرمن اغیار زن طبل از هستی خویش اندر جهان تاکی زنی بر…

ادامه مطلب

ای ماه ماهان چند ازین ای

ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین پندت سزای بند گشت آخر نگیری پند ازین گشتی تو سلطان از کشی تا کی…

ادامه مطلب

ای سنایی در ره ایمان قدم

ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن در مسلمانی قدم با مرد دعوی‌دار زن ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی…

ادامه مطلب

ای رخ تو بهار و گلشن من

ای رخ تو بهار و گلشن من همچو جانست عشق در تن من راست چون زلف تو بود تاریک بی رخ تو جهان روشن من…

ادامه مطلب

ای جان و جهان من کجایی

ای جان و جهان من کجایی آخر بر من چرا نیایی ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی تا کی بود از تو بیوفایی خورشید نهان…

ادامه مطلب

ای آنکه رخ چو ماه داری

ای آنکه رخ چو ماه داری رخسارهٔ من چو کاه داری آیین دل سمنبران را بر سیم ز سیب جاه داری بر عرصهٔ شطرنج خوبی…

ادامه مطلب

الا ای نقش کشمیری الا ای

الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی به دل سنگی به بر سیمی به قد سروی به رخ ماهی شه خوبان آفاقی به خوبی…

ادامه مطلب

از پی تو ز عدم ما به

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس ما ازین…

ادامه مطلب

هر کرا در دل خمار عشق و

هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود این منم زاری که از عشق بتان شیدا…

ادامه مطلب

نگارینا دلم بردی خدایم

نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد به دست هجر بسپردی خدایم بر تو داور باد وفاهایی که من کردم مکافاتش جفا آمد بتا…

ادامه مطلب

معشوق که او چابک و چالاک

معشوق که او چابک و چالاک نباشد آرام دل عاشق غمناک نباشد از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم آن را که چو تو…

ادامه مطلب

ما کلاه خواجگی اکنون ز

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک ما…

ادامه مطلب

گر کار بجز مستی اسکندر

گر کار بجز مستی اسکندر می من ور معجزه شعرستی پیغمبر می من با اینهمه گر عشق یکی ماه نبودی اندر دو جهان شاه بلند…

ادامه مطلب

غلاما خیز و ساقی را خبر

غلاما خیز و ساقی را خبر کن که جیش شب گذشت و باده در کن چو مستان خفته انداز بادهٔ شام صبوحی لعلشان صبح و…

ادامه مطلب

عاشق مشوید اگر توانید

عاشق مشوید اگر توانید تا در غم عاشقی نمانید این عشق به اختیار نبود دانم که همین قدر بدانید هرگز مبرید نام عاشق تا دفتر…

ادامه مطلب

ساقیا می ده و نمی کم گیر

ساقیا می ده و نمی کم گیر وز سر زلف خود خمی کم گیر گر به یک دم بمانده‌ای در دام جستی از دام پس…

ادامه مطلب

زهی پیمان شکن دلبر

زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی مرا بستی و رخت دل سوی یار دگر بردی کشیدی در میان کار خلقی را به طراری…

ادامه مطلب

راه فقرست ای برادر فاقه

راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست نفس اماره و لوامه‌ست و دیگر ملهمه مطمئنه با…

ادامه مطلب

دلبرا تا نامهٔ عزل از

دلبرا تا نامهٔ عزل از وصالت خوانده‌ام ای بسا خون دلا کز دیده بر رخ رانده‌ام بر نشان هرگز ندیدم بر دل بی رحم تو…

ادامه مطلب

دان و آگه باش اگر شرطی

دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت بامدادان پگه دست منست و دامنت چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین نه همین…

ادامه مطلب

حلقهٔ زلف تو در گوش ای

حلقهٔ زلف تو در گوش ای پسر عالمی افگنده در جوش ای پسر کیست در عالم که بیند مر ترا کش بجا ماند دل و…

ادامه مطلب

چشمکان پیش من پر آب مکن

چشمکان پیش من پر آب مکن دلم از عاشقی کباب مکن ریگ را پیش چشم رود مکن رود را پیش دل سراب مکن به کس…

ادامه مطلب

جانا اگر چه یار دگر

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن گویی دگر کنم مگرم کار به شود حقا که کار خویش…

ادامه مطلب

تا لب تو آنچه بهتر آن

تا لب تو آنچه بهتر آن برد کس ندانم کز لب تو جان برد دل خرد لعل تو و ارزان خرد جان برد جزع تو…

ادامه مطلب

تا بر آن روی چو ماه

تا بر آن روی چو ماه آموختم عالمی بر خویشتن بفروختم پاره کرده پردهٔ صبر و صلاح دیدهٔ عقل و بصر بردوختم رایت عشق از…

ادامه مطلب

برندارم دل ز مهرت دلبرا

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام ور چه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل نیست…

ادامه مطلب

با تابش زلف و رخت ای ماه

با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز از جنبش موی تو برآید دو گل…

ادامه مطلب

ای همه خوبی در آغوش شما

ای همه خوبی در آغوش شما قبلهٔ جانها بر و دوش شما ای تماشاگه عقل نور پاش در میان لعل خاموش شما وی امانت جای…

ادامه مطلب

ای گل آبدار نوروزی

ای گل آبدار نوروزی دیدنت فرخی و فیروزی ای فروزنده از رخانت جان آتش عشق تا کی افروزی دل بدخواه سوز اندر عشق چونکه دلهای…

ادامه مطلب

ای سنایی خیز و در ده آن

ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی شمار از نشاط آنکه دایم در سرم…

ادامه مطلب

ای راه ترا دلیل دردی

ای راه ترا دلیل دردی فردی تو و آشنات فردی از دام تو دانه‌ای و مرغی در جام تو قطره‌ای و مردی بی روی تو…

ادامه مطلب

ای جان جهان کبر تو هر

ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم چون خوبی…

ادامه مطلب

ای آنکه به دو لب سبب آب

ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی جانرا به دو شکر ز غم هجر نباتی آرایش دینی تو و آسایش جانی انس دل و…

ادامه مطلب

الا ای لعبت ساقی ز می پر

الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی کنون چون توبه بشکستم به خلوت با…

ادامه مطلب

از حل و از حرام گذشتست

از حل و از حرام گذشتست کام عشق هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهد زنار…

ادامه مطلب

هر کرا درد بی نهایت نیست

هر کرا درد بی نهایت نیست عشق را پس برو عنایت نیست عشق شاهیست پا به تخت ازل جز بدو مرد را ولایت نیست عشق…

ادامه مطلب

نخواهم من طریق و راه

نخواهم من طریق و راه طامات مرا می باید و مسکن خرابات گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات گهی…

ادامه مطلب

معشوق به سامان شد تا باد

معشوق به سامان شد تا باد چنین باد کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر اکنون…

ادامه مطلب

ما قد ترا بنده‌تر از سرو

ما قد ترا بنده‌تر از سرو روانیم ما خد ترا سغبه‌تر از عقل و روانیم بی روی تو لب خشک‌تر از پیکر تیریم با موی…

ادامه مطلب

گر شبی عشق تو بر تخت دلم

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی…

ادامه مطلب

غریبیم چون حسنت ای خوش

غریبیم چون حسنت ای خوش پسر یکی از سر لطف بر ما نگر سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای زهی ما بر تو غلام…

ادامه مطلب

صنما چبود اگر بوسگکی وام

صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی نه برآشوبی هر ساعت و دشنام دهی بستهٔ دام تو گشتست دل من چه شود که مرا قوت از…

ادامه مطلب